این پرونده همچنان باز است

فرازها و فرودها
این پرونده همچنان باز است
مطالب این وبلاگ کاملا شناور، موقتی و پایان باز است

میخواید در مورد من بیشتر بدونید؟ برید به بخش "درباره من"
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۱ مطلب با موضوع «استخدامی» ثبت شده است

يكشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۵۷ ب.ظ

فنون و هدیه

الان تستا رو زدم هیچکدوم رو بلد نبودم یعنی جوابی که مطمینم نبود همون جواب درست بود😐 فک کنم افتضاح درس خوندم🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

 

 

 

چیزی به اسم پلن بی وجود نداره برای الان من! 
یا باید قبول شم یا باید...  هیچی. 
اگه قبول نشم، این امتحان کو*فتی رو اگه قبول نشم، اگه بمونم همینطوری اصلا راهی ندارم نمیتونم نمیشه
فنون و هدیه لعنتی 
تست زدم هیچی بلد نبودم 
بابا دختر، تو فقط کاری که درست هست رو انجام بده فعلا، بشین کتاب مطهری رو بخون امشب تا بعد ببینیم باید چه گلی بگیریم به سرمون 

 

 

خدایا رنجمو ضایع نکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۵۷
گودنایت
چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۴۹ ق.ظ

سخت ترین شب زندگیم نیست اما سخته

تا فردا عصر که میریم وطن نباید بخوابم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۴۹
گودنایت
سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۵۶ ب.ظ

مهمون

خیلی فشار رومه از اونور فولیک میگه میایم عید اونجا، اونم از هوض جف که میخوان بیان، اونم از ثری😐.  این فکرا هست از اون ورم ان ساعت میشینم با تلفن حرف میزنم😐😐. از اون ورم میدونم اگه نرم سرکار و این همه مهمون داشته، باشم میترکم حالا سرکار برم دیگه هیچی برام مهم نیست، اونم از وضع فریز😐😐

ای خدا، فنونم سخته هر کاری میکنم نمیره جلو 😐😐😐 ریده شدع به اعصابم خداشاهده😭😭😭😭

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۵۶
گودنایت
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۰ ق.ظ

🥲

تو این شبایی که کل دوستان میرن تولد، میرن دریا، دورهمی و لذت 

اینم شبای من

باید نتیجه بگیرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۱۰
گودنایت
جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ

یا امسال یا هیچ وقت دیکه

صبح جمعه ۲۷ بهمن

کمتر از ۲۱ روز دیگه.... میشه ۱۸ اسفند که برای من سرنوشت سازه چون تعیین میکنه که بهمن سال دیگه کجا هستم و چطور هستم! 
اما میخوام با خودم روراست شرایط فعلیم رو توضیح بدم و از خودم بپرسم انتخابم چه آینده ایه؟ و باید برای رسیدن بهش چه کاری انجام بدم! 

اطرافت رو خوب نگاه کن و انتخاب که مهر ۱۴۰۳ میخوای کدوم سمت باشی؟ همین چیزی که هستی یا یه چیز متفاوت تر؟ نگاه کن و ببین افکارت رو با چه چیزایی پر کردی! 

داری نزدیک به دو ساله که به یه آدمایی فکر میکنی که اصلاااا به تو فکرم نمیکنن و از همه مهمتر اینکه اصلا حاضر نیستن بیان سمتت! یا بری سمتشون!! 

شل کن خودت رو و افکارت رو جایی خرج کن که ارزش داره! داری عملا به ادمایی اهمیت میدی که بهت اهمیت نمیدن! که نهایت نهایتش هم یه استوری میذارن که اصلا مربوط به تو نمیشه بلکه از همس میذارن. 

کمی به خودت بیا. انتخاب ما باید طوری باشه که حتی متوجه تغییرات اب و هواییم نشیم نه اینکه پرنده ها رو پروازشون و صداشونو به عنوان نشانه الهی در نظر بگیریم که ما قبول میشیم😐 کاری که پارسال انجام دادم

این فلسفه بافیایی که اون روز چهار ساعت چت کردم با فولیک 😐 و آخرشم جالبه که نتیجه گرفتیم که درس بخونم و باید برم سرکار. همه چیززز برای من الان خلاصه میشه و شده در یک چیز. سرکار

و من میشینم وقت تلف میکنم و به آدمایی فکر میکنم و توی ذهنم باهاشون سناریو میسازم😐 در صورتیکه اون ادما عملا نمیخوان که ما بریم سمتشون. چون اگه قلبا میخواستن که الان ۲٠٠٠ بار همو دیده بودیم. 

لطفا به اطرافت نگاه کن و شرایط الانت و کیفیت زندگی الانت رو ببین و بدون که از کجا اومدی و باید به کجا بری. تو مثل اونا نیستی اونا هم مثل تو نیستن و خلاصه بگم ما مثل هم نیستیم. ازت میپرسم یادته این سناریو سر بحث کنکور پیش اومد؟ 

بهت میگم دختر از اون درس بگیر و به کتفتم نباشه قضاوت دیگران و قضاوت خودت راجع بهشون. این چند روز رها کن همه چی رو. به قول همس جان که داره همه کارارم انجام میده دختر به خودت بیا. 

من باید برم سرکار و انشاالله اگه بچه خوشگلیم بیاد دیگه نمیتونم درس بخونم چون خیلی سخت میشه بفهم😭. 

تو خیلی گناه داری معصوم. اگه قبول نشیم خیلی ضربه میخوریم. دختر یه نگاه بکن به خودت. اگه قبول نشی محکوم به تو خونه موندن میشی. وقتی وه خیر بچه بیاری باید همش گوش به زنگ استخدام باشی. تو دوست و رفیق و اکیپی نداری اینو بفهم خواهش میکنم. 

تو اونا رو نداری و تنهاتر میشی. همس واسه خودش تا ۴ سرکاره و لذت میببره با همکاراش. صبحانه میخورن و...  .  یه نگاه به فریزرم بندازی بد نیست. واسه اینکه هر وقت دلت خواست بری مراد. 

اینا واقعیت های توان. چیزی که الان داری زیستش میکنی نه اینکه روی دفتر و کاغذ و بشن پست وبلاگت! خودت رو مدام با بقیه مقایسه میکنی و چه بسا بدتر. 

به این فکر کن که بدخواهای تو، بدخواهای همین چیزای کوچیکی که داری هم قبول شن. یکی مثل معص، مرض و ثری ژن دایی، به اینا فکر کن که با غرور بهت نگاه کنن و تو دلشون بهت پوزخند بزنن که با چه کبکبه و دبدبه ای تو ارشدتو گرفتی و کردی تو چششون ولی اونا قبول شدن و رفتن سرکار. 

اینا واقعیتاس. تو حالا میخوای گول شیطان رو بخوری؟ بری سمت این افکار. بخوای بهونه وطن رفتن و اومدن و اسباب کشی رو پیش بکشی؟ میشه اینطوری به نظرت؟ 

من روحیه اون روزت رو میخوام که حتی یک دقیقه هم تلف نکردی. من اونو میخوام چون تونستی تا شب پایبند درسا باشی. 

حالا هم بلند شو و به خودت بگو واقعا واقعا، یا امسال و آموزگار ابتدایی یاهیچ وقت دیگه  . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۳۹
گودنایت
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۳۷ ق.ظ

این شبا تا صب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۰۵:۳۷
گودنایت
دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۵۲ ق.ظ

این شبا رو یادم میمونه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۵۲
گودنایت
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۲۵ ب.ظ

خدمات

ساعت ۹ و ۲۰ دقیقه. وطن هستم هوا برفی و خیلی سرد. عصر خوابیدم و الانم اخبار دارن نگاه میکنن😂با درس خدمات متقابل دارم سروکله میزنم و خیلی هم کند پیش میرم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۲۵
گودنایت
دوشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۵۰ ب.ظ

و باز هم پدیده ای به اسم عزت نفس

الان داشتم به این فکر میکردم که چرا من طوری نیستم که حق خودم بدونم شرکت در دبیری و خوندن براش. 

و اینکه چطوری دیگران این موضوع براشون روشنه و تکلیفشون روشنه. میخواستم یه مقاله ای چیزی سرچ کنم که یادم افتاد: بله موضوع همون عزت نفسه نه ویساشو گوش دادم نه چله اش رو انجام دادم! 

 

خلاصه که آدمیزاد خودش خیلی بهتر میفهمه چه مرگشه😊 و اگه درست نکنه اون علامت سوالو، بارها و بارها براش پیش میاد. حالا امروز یه صحبتی شنیدم از مربی رانندگی(امروز اولین جلسه گواهینامه بود) در مورد سنم، بعد گفت بهت نمیاد. 

 

اتفاقا یه نفر دیگه هم شیرازی بود اون روز تو پسرخوانده میگفت. کلا همینطوره همه فک میکنن من کوچیکتر از سنم بهم میاد. اما مثلا اگه کسی عکسش رو بگه که گفتن، چه تغییری در حال من میکنه؟ بازم مقوله عزت نفسه دیگه. 

 

پ‌ن: 

میدونی دلم میخواد کل کتابا رو جوری بخونم که حتی نیم ثانیه هم تلف نکنم و قبول بشم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۲ ، ۱۷:۵۰
گودنایت
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۴۷ ب.ظ

آزمون آموزگاری

امروز نتایج اومده

و من قبول نشدم... 

خیلی ناراحتم، خیلی خیلی ناراحتم. 

و اصلا دست خودم نیست. 

انگار که زمان متوقف شده. 

همه چیز به یه حالت سکونی رسیده. 

انگار که...، هیچ نکردم. 

میدونی، 

دلم برای اون روزام میسوزه که تا صبح درس میخوندم کنار پنجره تا هم بارونو ببینم هم درس بخونم. 

دلم واسه اون روزام و اون همه امیدم میسوزهـ

چه میشه کرد

باید باهاش کنار اومد

البته که اینم مثل همیشه. 

البته که 

وقتی آدم در مورد یه موضوعی ناراحت میشه، ناراحتی اش و اون باری که روی دوشش هست در اوج خودشه، اما به مرور این بار کمتر میشه

به خاطر همین، به زمان میسپارم و امیدوارم که فردا صبح حالم خوب باشه دیگه. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۰۲ ، ۱۹:۴۷
گودنایت