این داستان بچه
خب خب خب.
یک شنبه آزمون رانندگی شهری دارم که میشه سومین بار😐 دلیلش هم پارک جدولمه🥲 چرا؟ چونکه من با جدولای بلوارا تمرین کردم ولی دوبار اول منو برد توی خیابون کناری که جدولای دو طبقه دارن و خیلی کم جا هست😐 چون دو طرفش پله.
این از این. فردا هم کلاس خصوصی برداشتم که برم تمرین کنم. اونم از اون. با وجود اینکه واسه بار دوم پارتی هم داشتم ولی قبول نشدم 😂😂 البته ناگفته نماند که رانندگیم خوبه تسلط دارم روی کلاج و اینا ولی خب. این از این.
حالا نوبت میرسه به مرحله ای که خیلی در موردش تحقیق کردم و دارم میکنم و اون چیزی نیست جز بچه🥰
عرضم به حضور شما بایستی بچه بیاریم دیگه. الان نوبت دکتر واسه دندانپزشکی گرفتم. روما و چشم هم باید برم. آزمایش خون چکاب یا چکاپ؟ مسیله این است هم انجام بدم خ خ خ
ولییییی
یه چیزی شده
عاقا دوستم سقط کرده اون یکی دوستمم سقط کرده البته علتای خودشونو داشتن یعنی یکی شون دقیقا دو ماه قبل بارداری مثلا فلان دارو رو نخورده. اون یکیم که اصلا گفت همینجوری شدم.
خلاصه که من که اولش میگفتم وای بچه سخته. قراره بیارم بزرگش کنم فلان فهمیدم که نهههههه اصلا به این حرفا نمیرسه 😂 چرا؟ چون من نوعی باید دقیقه به دقیقه ی لقاح تا بزرگ شدن از گفتن هر گونه چرت و پرتی که ناشکری محسوب میشه اجتناب کنم
اینو هم از یکی از فامیلای محترم که دوقلو سقط کرده بود شنیدم. بعد پرام ریخت. پشمی نموند. 😂 چرا؟ چونکه فهمیدم چقدر قضیه بزرگه😐😐 و من تا الان نمیدونستم البتهههه یه جورایییم میدونستما ولی خودمو میزدم به اون راه چونکه اگه اینطور نبود هشت ماه دیرتر به فکرش نمیفتادم😐😐
چرا هشت ماه! چون قرار بود بعد یه سال از مزدوج شدن دیگه اقدام. خلاصههههه خدا کمکم کنه توکل کنم بهش و لذت ببرم.
امااااا
فهمیدم که بارداری خودشم شروع ماجراست. سه ماهه اول و شرایط خاص خودش. دوباره سه ماهه دوم و سه ماهه سوم و شرایط خاص خودش.
و اولین چیزی که قبل تر شنیدم و تعجب کردم این بود که باید کلی تلاش کنی ممکنه چند ماه تا شاید بگیره. 😐😐
اره دیگه این از اینم و تا بعد