این پرونده همچنان باز است

فرازها و فرودها
این پرونده همچنان باز است
مطالب این وبلاگ کاملا شناور، موقتی و پایان باز است

میخواید در مورد من بیشتر بدونید؟ برید به بخش "درباره من"
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲۷ مطلب با موضوع «ناامیدی» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۴۷ ب.ظ

خستگی

 

 

پنجره ها بازن، هوا خنک تر شده نسبت به دیروز. از پنجره ابرا رو میبینم و دو تا کبوتر که روی بام ساختمون نماسنگی نشستن. صدای بچه میاد، از این بچه های دو ساله که هنوز صحبت کردن رو بلد نیستن، از اینا که هنوز زیرگردنشون بوی نوزادی میده، دوس داری درسته قورتشون بدی. 

هوا افتابیه و انگار نه انگار که امروز و الان، عصر دیشبی بود که تا صبح خوابمون نبرد. یه شب طولانی که هر لحظه اش رو توی تلگرام سپری میکردیم تا خبرایی که در کسری از ثانیه مخابره میشدن رو از دست ندیم. 

امروز هم عصر همون دیشبه. البته که اشتباه نکنید. من به این خاطر نبوده که دیشب نخوابیدم! کلا شبا نمیخوابم! الان هم رکورد رو زدم بعضی وقتا ده صبح میخوابم!!!! سه بعد ازظهر بیدار میشم!!!! 

بدنا هم کرختم. حوصله هیچی ندارم. مخصوصا که این چند روز هم به زور انگار یکی داره منو میکشونه کشون کشون که نماز بخونم. یعنی تنها چیزی که منو مجبور میکنه تغییری بدم به وضعیتم نمازه! 

میدونم دواش چیه! فعالیت بدنی. ولی حوصله شو ندارم. این وضعیت خنده دار نیست! نمیدونم اسمشو چی بزارم؟! افسردگی. نه دیگه اغراقه چون نیستم. بیشتر خستم. از خودم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۴۷
گودنایت
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۲۶ ق.ظ

ما رفتیم

صحنه جولان دادن بمونه برای شما

واسه ما که نشد

به درک

هر چی فحشم هست بمونه برای فلسفی صحبت کردن و نتیجه های صد من یه غاز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۲۶
گودنایت
جمعه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۰۵ ب.ظ

نامه ۱۱ اسفند

نامه ای به خودم جمعه ۱۱ اسفند ساعت ۲:۵۸

سلام معصومه. میدونم ناامیدی و از گوشه قلبت و از اعماق وجودت دنبال این هستی که یه مسیر راحت رو برای موفقیتت پیدا کنی. مثلا اینکه تستای عجیب غریب پیدا کنی بزنی و بگی خب دیگه کافی بود! 
یا اینکه ناامید باشی. چون هیچ کاری از ناامیدی راحتتر وجود نداره. اما ما برای چی روز اول شروع کردیم؟ حتی نیاز نیست که دلایل اون روز رو یاداوری کنم بهت چون همچنان دورت هستن اون دلایل! 
میخوام بهت بگم خیلی حرف زدیم این چند روز و عمل نکردیم. هیچ کس الان نمیتونه بهت کمک کنه. درسته این هفته هم میگذره مثل تموم روزایی که روزشماری میکردی تا روز ۱۸ اسفند. خودت میدونی منم میدونم که این هفته تا ۱۸ اسفند خیلی سرنوشت سازه. 
به هر دلیلی بخوام بهت بگم میگم که بیا و یه کاری بکنیم. گوشی رو بذاریم کنار و ساعت رو هم حتی نگاه نکنیم دیگه. بشینیم پای خدمات متقابل خیلی خوب و عالی بخونیمش. اصلا فرض کن فردا قراره تدریسش کنی. حسابی بخونش و نه به ریاضی فکر کن و نه به پرورشی. 

قدم بعدی کل پرورشی هست. میخوام هر فصلی خوندی اصلا از اول مجدد فصلای قبلشم بخونی و بری جلو. همینطوری بخون و تمومشون کن. یادت باشه این اولین گامت، خیلی مهم و حیاتیه. 

چون سخت ترین عمومی و یکی از سختترین های اختصاصی رو فول شدی. بعدش تصمیم میگیریم که چه درسی رو بخونیم. یادت باشه یا امسال آموزگاری یا دیگه هیچ وقت. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۰۵
گودنایت
يكشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۵۷ ب.ظ

فنون و هدیه

الان تستا رو زدم هیچکدوم رو بلد نبودم یعنی جوابی که مطمینم نبود همون جواب درست بود😐 فک کنم افتضاح درس خوندم🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

 

 

 

چیزی به اسم پلن بی وجود نداره برای الان من! 
یا باید قبول شم یا باید...  هیچی. 
اگه قبول نشم، این امتحان کو*فتی رو اگه قبول نشم، اگه بمونم همینطوری اصلا راهی ندارم نمیتونم نمیشه
فنون و هدیه لعنتی 
تست زدم هیچی بلد نبودم 
بابا دختر، تو فقط کاری که درست هست رو انجام بده فعلا، بشین کتاب مطهری رو بخون امشب تا بعد ببینیم باید چه گلی بگیریم به سرمون 

 

 

خدایا رنجمو ضایع نکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۵۷
گودنایت
سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۵۶ ب.ظ

مهمون

خیلی فشار رومه از اونور فولیک میگه میایم عید اونجا، اونم از هوض جف که میخوان بیان، اونم از ثری😐.  این فکرا هست از اون ورم ان ساعت میشینم با تلفن حرف میزنم😐😐. از اون ورم میدونم اگه نرم سرکار و این همه مهمون داشته، باشم میترکم حالا سرکار برم دیگه هیچی برام مهم نیست، اونم از وضع فریز😐😐

ای خدا، فنونم سخته هر کاری میکنم نمیره جلو 😐😐😐 ریده شدع به اعصابم خداشاهده😭😭😭😭

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۵۶
گودنایت
شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۱:۴۴ ق.ظ

رفاقت یعنی حماقت

به نظرتون باید چیکار کنم؟ 
وقتی ناراحت میشم یه حالت بغضی منو میگیره! 
اجازه بدین بگم خیلی ناراحتم و یه جورایی احساس ناامنی میکنم. 
دلیلش هم اینکه واقعیتش رو بخواید من از این که فهمیدم مرضی تولد شوهرش ما رو دعوت نکرده!!! خب به ظاهر و به گفته خودشون که بیاید با هم فلان باشیم. صمیمی باشیم و فلان و اینا. اما عکسش عمل کردن!!! 

نه لایک و نه حتی دعوت!!!! خب بنابراین من تصمیمم رو گرفتم که این آدم نه تنها برای من دوست نمیشه بلکه تبدیل به مشکل من شده!!! خب چرا با دست خودم مشکل درست کنم؟ 

خدایا میبینی من چقدرررر دلم صافه😐. بنابراین تصمیم گرفتم که کلا اینو شکل ندم و حتی حذف کنم. اتفاقا جالب اینجاست که همش بهشم فکر میکردم🙃به مرضی. و چرا؟ چرا باید وقتی از خونشون میومدم همش فکرم درگیرش باشه!! 

و اینجاست که میفهمم چرا. به این دلیل که این ادم دوست من نمیشه و من خوشم از کسی میاد که باهاش راحت باشم. البته از اونجایی که من همش آدم منصفیم🥴😐میگم که اوکی شاید اونم با من راحت نبوده که به ما نگفتن. 

همین دیگه. خلاصه که فهمیدم که باید به تجربیات خودم احترام بذارم و فکر نکنم که اینا با بقیه فرق دارن!!!! خلاصه که همین. بشین زندگیتو بکن دختر. رفیق و رفاقت با اینا باد هواست. آدمایی که هر وقت دلشون بخواد زیر پاتو خالی میکنن. و این که به نشانه ها دقت کن. 

بخدا رفاقت یعنی حماقت

بهترین رفیق آدم به خدا فقط و فقط فیلم دیدن و کتاب خوندن و ایناست. بابا به ادما اصصصصلا نباید رفاقت کرد. یعنی میدونی چطوریه، اونا گلایه میکنن ازت که چرا نمیای و ما دوست داریم بیای پیشمون و فلان. بعدش که رفتی و فک کردی باهات صمیمی شدن و اینا یهو میبینی هیچی دیگه😐

عاقا من اصلا تحمل این رفتارارو ندارم پس بنابراین برید گمشید هی میشینم واسه خودم رمان نیمه کارمو مینویسم از شماها فقط اسیب به ادم میرسه!!! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۱:۴۴
گودنایت
دوشنبه, ۴ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۳۸ ب.ظ

کث. افتای عو. ضی

مری لایکم نکرده، همون پست دریا، مرضی هم همینطور. باصر هم همینطور. ایناز امروز زنگ زده همس میگه عه سمیه بعد به جوری جوابشو میده انگار منم!! تو نگو اینازه همش بگو بخند داره باهاش. زن مستاجر زنگ میزنه بهش. اشکال نداره چون به بنگاه داره هم زنگ زده. 

قضیه شیربرنج که گفت بدش به. میگه اره سه نفرن فک کنم شوهرش زن گرفته. دندون پشتیم که سوراخ شده!! میبینی!!!! چقدررر بد بیاری. به خدا گفتم بارون بباره. اما نبارید. یک هفته تمام دندون درد و عفونت بد. قضاوتای فری و بهم گفت عمر نکمت!!!!! 

چرا آخه؟ چرا اینقدر بدبیاری؟ پشت هم. ریدم تو کله همه تون عوضیای نمک نشناس حسود. 

 


 

 

درسش چی بود؟

 

از هیچکس، هیچکس حتی همس، انتظار نداشته باش. حتی خواهر برادر رفیق و... 

هیج انتظاری، نه انتظار احترام، نه انتطار هیچی هیچی انتظار اینکه ققط تو رو دوست داشته باشه هیجی هیچی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۰۲ ، ۲۳:۳۸
گودنایت
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۳۸ ب.ظ

هنوز روز اول

لان دارم درس میخونم و یه موضوعی اومد توی ذهنم. اونم اینکه یک سال پیش من برای مسابقه آقا رفتم وطن به مدت یک هفته و گلدونامون هم داغون شدن به کنار. 

بعد الان که توی مسابقات باهاش میرم میگه که آره اتفاقا پارسال نمیدونم کی هم خانم بچه هاش رو اورده بود. منم به روش نیاوردم. میخوام بگم اگه سخت گیری های من نبود اقا اصلا به هیچ جاش هم نبود که بخواد این صمیمیت الانمون شکل بگیره

من حس میکنم اینکه میگن کنترل نکنین مال توی فیلماس. برای یه دنیای کامله که به من هم به عنوان یک زن این حق داده بشه که توی دوران متاهلی مثلا اقا رو بزارم خونه باباش و برم با دوستام مسابقه ☺️

اما برای ما این قفله. و خب خیلی کارای دیگه هم قفله😶میخوام بگم اون اینطوریه برای من. میدونی، همش این فکرا میاد توی ذهنم و نمیدونم بهترین روش چی هست؟ 

از اون طرف هم کلی ترس هست. البته به نظرم یه روشی که وجود داره این هست که تا حد امکان باهاش برم. مثلا توی تمریناش میگفت اره خانم هم توی سالن بوده! 

در صورتی که منو نمیبرد. میدونی؟ مخصوصا از دروغای اول ازدو. همه ی این ها که یادم میاد خیلی ناراحت میشم. البته اینم بگم که پارسال وضع مالی درست حسابی نداشتیم بازم این بهانه اس

چون تا اون دعوا رو باهاش نمیکردم اصلا نمیخواست توی اون یه هفته بهم یه زنگم بزنه😐 و استدلالش این بود که چون باختیم، و یکی از پسرا که سنشم کم بوده ناراحت بوده دیگه جوابتو ندادم و زنگم نزدم به خاطر اون 👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻💩💩💩💩💩💩

منو بگی چقدر عصبی شدم. با زبون بی زبونی میگفت تو برام مهم نبودی 😐
الان که دارم اینا رو مینویسم قشنگ فکم بی حس شده🤣🤣🤣 میخوام بگم اوکی پارسال پول نداشتیم، منو نبردی دیگه یه زنگ زدن که خرج نداشته براش

پس نتیجه میگیرم که توجه نشون دادن ربطی به پول نداره. البته که با تلاش های من 😐 این موضوع درست شد ولی خب! 

الان بحث من سر این هست که اگه یه مرد رو ازاد بذاری یعتی توجه، عشق، دوست داشتن و محبت از جانبش رو باید ببوسی بذاری کنار. بعد قشنگ جلوی چشمای خودت بره مثلا تعارف کنه به زن دیگه که مثلا دیگ رو از دستش بگیره 😐😐😐😐😐 اون وقت من نایلون پر دستم بود داشتم روی پله ها تلو تلو میخوردم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

اینا که یادم میاد قبلا دعوا کردیم سرشون و به نتایج هم رسیدیم. مشکلی نیست. اما واقعا دارم میگم اگه طرفو ول کنم از خداشه و ول میشه 😐😐😐

و نمیدونم بین این اتفاقا، حس درونم، شک ها و پیشگیری هایی که گفتم چطوری باید کنترل و مدیریت کنم. 

یه جوابی میاد تو ذهنم اونم اینکه کاری که دلم میخواد برام انجام بده رو بهش بگم سریع، کارام و اکتام سرعت داشته باشه. مثلا ازش بخوام که بوش صبح، مسابقات با هم، چه میدونم همه چی رو بهش بگم 

امااااااا
ازادشم بذارم یعنی انرژی مردانه اش برای من باشه. تا حدی که خودم دلم میخواد (هر چه قدر بیشتر بهتر) و بقیه اش تفاله هاشم🤣 (اگه چیزی موند) اگه داد یکی دیگه، حالا میخواد صحبت باشه میخواد یه چیزی حمل کردن باشه هر چی باشه) 

دیگه حسادت نکنم رومم بندازم اون ور

یه موضوعی که الان ذهنم رو درگیر کرده اینکه من امتحان دبیری دارم. خب الان باید بشینم درس بخونم نه اینکه اینو تایپ کنم😐خیلی خیلی دلم میخواد امتحانم رو خوب بدم اما این فکرای مزاحم همش میاد تو ذهنم 

بیا یه کاری بکنیم 

بیا هر فکری اومد توی ذهنمون توی برگه یا یادداشت گوشی بنوبسیم و آخر شب قبل خواب جای یوتوب و اینستا رفتن اونا رو بنویسیم

اینطوری هم ذهنمون رو ریختیم بیرون و بالاخره که بهترین راهو پیدا میکنیم هم اینکه واسه امتحان بشینم درس بخونم که اوضام خیطی نشه😐

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۵:۳۸
گودنایت
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۲:۲۷ ق.ظ

شک الشکاکات

حس میکنم گیر افتادم. اول به خاطر رانندگی که دارم یاد میگیرم دوم به خاطر قضیه ای که دقیقا از وقتی ازد کردم درگیرم کرده. مدام ترس، مدام فکر مشغولی. 

اینکه اگه مثلا الان اینو نگم، الان این حرفو نزنم، اگه الان این برخوردو نکنم چیکار باید بکنم؟ بعد جالب اینجاست که خودمو میزارم جاش، میگم خب چیکار باید میکرد؟ 

بعد توی موقعیت هایی که واقعا مهمن، اصلا حواسم نیست داره چه اتفاقی میفته. واقعا خسته شدم از این وضعیت. امشب دیدم کلیپ با صدای خانوم خیلی اروم در مورد رشته خودش گوش میده، پیش خودم گفتم اگه رفتم تو اتاق و صفحه رو عوض کرد یعنی یه چیزی داره اتفاق میفته و دقیقا همین شد. 

اونجا بود که عصبانی نشدم، برخلاف همه مواقع اما خواستم بدونم این همه ترس من از کجا میاد؟ از بچگی ام مثلا؟ مثلا از س که ۱۶ سال بودم. یا به خاطر تاهلیت هایی که قصد داشتم پیش خودم، توی دنیای احمقانه اون موقع. فک میکردم قدرتش رو دارم و افتخار میکردم 😐

اره درسته، تماس پهنایی که سا با من و هر کس دیگه ای که میزد. مثلا عکس طیب تو گوشی سا. اون روز دیدم و مری نمیدونست. 

مثلا شیطنتاش، به کل و بی خیالیای مری. من حس میکنم همه ی اینا تاثیر روی من گذاشت که فک کنم باید زن سعی کنه کنترل کنه. جالب اینجاست که یه تناقض هست. میگن طرفو ازاد بذار ، خب میذاری یدفعه ممکنه گندش مثل شهرک بوق دربیاد. یهو از دستم دربره. 

اما خب، میدونی یه چیزاییم هست مثل اینکه وقتی خودم تیپم بیسته اعتماد به نقس دارم. یا مثلا حسادت که نقش پررنگی داره. از کوچکترین توجهی به این ور و اون ور بدم میاد. 

اما میدونم من مالک کسی نیستم. این وضعیت باب میلم نیست. البته که بحث عزت نفس که کلا جداس و مهم. اینستام رو بستم. میخوام فضا بدم اصلا. میخوام ازادش کنم. از این به بعد نه طرف گوشیش میرم نه چیزی، اصلا تا پایان آزمون درست مثل وقتی که نامزد بودیم باهاش رفتار میکنم. 

تمرین خوبیم برای خودمه. میدونی چرا نمیخوام یقه شو بگیرم؟ چون این وسط فقط من نابود میشم. فقط منم که همش برچسب بهم میخوره. 


میدونم دو نفرو توی یه قبر نمیذارن اما خب منم دلهره دارم مثل همه ی ادمای دیگه که میخوان زندگی شون حفظ شه. منم نمیخوام اینده یه چیزی بشه که نمیخام 

مشکلی که هست اینکه من متاسفانه وقتی میخوام عاقلانه به اصطلاح رفتار کنم یهو صورتم ناراحت میشه، شیطنت دیگه نمیکنم. وقتی دلم صاف نباشه لذت نمیبرم و شاد نیستم چه کنم؟ 

الانم خیلی خوابم میاد. فردا هم جلسه شش رانندگی خدا به خیر کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۰۲:۲۷
گودنایت
پنجشنبه, ۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۳ ق.ظ

عزت نفس متغیر

کم کم دارم به این نتیجه میرسم که عزت نفس من در حال تغییره. 

یعنی یه وقتایی خودم رو کاملا میپذیرم

اما یه وقتایی یه جریانایی به وجود میاد که احساس انفجار میکنم

مخصوصا روزایی که میرم بیرون باهاش

یعنی بعضی وقتا میخوام گریه کنم که چرا مثل بقیه فکر نمیکنم و چرا خودم رو کم میبینم و احساس ناامنی میکنم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۲ ، ۰۱:۱۳
گودنایت