این پرونده همچنان باز است

فرازها و فرودها
این پرونده همچنان باز است
مطالب این وبلاگ کاملا شناور، موقتی و پایان باز است

میخواید در مورد من بیشتر بدونید؟ برید به بخش "درباره من"
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ۰۱:۵۹ ب.ظ

جسته و گربخته ۲

بلهـ

 

 

 

 

65᭄ 

قایقتو بردارو برو شکار ارزوهات 😌

برای دیدن ویدیوهای بیشتر ( @bluevid.ir ) رو فالو کن 🖤

.

.

🎬 توربو - شاهزاده و قورباغه - سیاره گنج - کوکو - دیو و دلبر - ماجراهای پو - زوتوپیا - دایناسور خوب - رام کردن اژدهای سرکش

 

[ پست رو + آهنگش + ورژن کاور شدش + فیلمش با زیرنویس چسبیده میتونی از طریق چنلِ پیج دانلود کنی,لینک توی بیو 🖤🗝 ]

 

☆꒰ 𝖽𝖺𝗒 138 ꒱ 

✩꒰ 𝖥𝗈𝗅𝗅𝗈𝗐𝖾𝗋s 53k ꒱ 

☆꒰ 𝖽𝖺𝗍𝖾  یکشنبه 13 مهر ꒱

 

 

برق(جوود زمونی)مال ماشین:خواهرش میره پیش فولیک و بهش میگه بهم گفتن یه خواهر داری، منم قشنگ متقاعد فولیک و مری کردم که میخوام تجربی بخونم!!

حیدر(ارشد)بعدا خونه خرید ماشینم داشت

شیخ(کلاس دوازده توی خیابون مامانش)

پاسدار شریفی(از طرف جعفر سه تا پسر بودن شیخ، سپاهی و بسیجی)به بابا هم زنگ زد باباش که راضیش کن بابا هم گفت چطور میتونم این کارو بکنم؟

پاسدار دیونه(از طرف جعف، اینم عکسشو دادن که کت و شلوار پوشیده بود ولی چشماش مثل کون مرغ بود و پشتش عین عشایرا پشتی قرمز و کمد قدیمی و شبیه مسجد بود)

اطلاعاتی(که از طرف طیب بود گفته بود مامانش که معصوم رو واسه پسرم می خوام یه سال ازم کوچیکتر بود)

پیری(یادمه کلاس دوازده بودم، 9سال ازم بزرگتر بود خواب بودم laugh به دادا گفته بود نمی خواد دیگه درس بخونه فقط یه جارویی چیزی برام بزنه، خونه مون خیلی بزرگه پسرمم دو تا ماشین داره، چهار طبقه هم داریم)خونه شون تو محله خودمون بود شاید یه کوچه اون ور تر مثلا

بتول(از طرف بتول اومد و منم دویدم تو زیر زمین به پیشنهاد پدر چون گفتم نمی خوام شوور کنم)به گفته مامی این همون شوور دختر وسطی نور هست کارمند بانک بود فک کنم بخش رایانه

رضا(پسرعمو)

علی خواهرزاده ایمان(گفتن و میخواستن ولی چیزی به ما گفته نشد بیکار بود)

پسر تراب (گفته بود به مری و ما هم ردش کردیم یا فکر کنم فقط وتگی کرده بودن)

قاضی(از طرف کتابخونه به مری گفته بودن اونم به حجی گفته بود و ردش کردن، بدون اینکه به ما بگن، ساکن اهواز میشد)

پلیس(اینم از طرف کتابخونه بود و مری خودش ردش کرد)

عاشقه(منظورم همکلاسی دانشگامه که اصلا کار به هیچی نکشید!)

پسر سوسن(اینم فقط از روی رفتار سوسی!)

پسرعمو زن جعفر (مامانش گفته بود توروخدا اون دختر هنوز مجرده؟ خوشاله هر کی اون بشه عروسش، بعد پسره هم مغازه کامپیوتر و تلویزیون داشت)

فست فود بیست(یه دختری که دانشجو دکترا بود و میگفت داداشام نمیذارن شلوار جین بپوشم ماشین پراید سوار بود و منم اتفاقی بهش گفتم که منو برسون، اونم رسوند و همونجا ازم خواستگاری کرد)

آب و فاضلاب(در هاله ای ابهام)

پسر کوچک نورالدین(دادا گفت گفتن نمیدونم)

پسر آمدی(اومدن خونه مون منم خواب بودم می خواست به زور بیاد تو اتاق که منم سریع رفتم به خودم رسیدم فک میکرد من مظلومم خخخ، بعدش که دیگه اصلا جرات نکردن بگن)

کارمند ام البنین(جشن نمی دونم چی بود با مامی رفتم، یه دختره پیشم نشست هی حرف زد گفتش من خواهرشم و خواهرا زیاد بودن و دو تا برادر، ازم خواستگاری کرد منم رد کردم)

صالحی کوچه روبه رو(لیسانس یا ارشد نفت داشت، مامان و باباش دفتر ازدواج داشتن به بابا گفته بود)

زغال فروش(اولین خواستگاری که دلم خواست ازدواج کنم قبل کرونا ولی هیچ وقت نیومدن مامانشم خودشو گرفته بود تو بانغ زندگی می کردن و فک کنم یه خونه 500 متری داشتن، البته پسره گفته بود دختر قد بلند و چش آبی)

پسر خاله مهناز(چندین بار گفته بودن اما نشد میشد برادرزاده کبابی سر کوچه)

ارتشی کرمانشاه((یه 206 داشت توی کرونا رفتیم کافه یخ گفتش که در حد نیاز خخخ، 5 روز ازم کوچیکتر بود و اینو هی میگفت)

سپاهی که گفتن اول پلیسه(مامانش هی میگفت من تنهام من تنهام، خواهرشم که دور برداشته بود، دهنشم یه جوری بود بنده خدا، فهمیدیم سپاهیه اوسکول، تازه بعد 25 روز ماموریت کون مبارکو تکون داد، خواهرشم ازونا بودم که منم منم میکرد ازونا که سوت نداشتیمااااا، میگفت اره من ازش بزرگترم انگار هر کدومشون ساز خودشو میزد)

پلیس ۶۲ ایه که گفته بود اینو میخوام(توی واسطه ها که عکس دادم)

مغازه دار گفتن ولی کارگر بود و خیلی خیلی بی ادب بود(گفتن روانشناسی خونده هی دم از عصبانیت می زد یه جور دور برداشته بود و خودش مجلسو دست گرفته بود بی ادب می خواستم با توک پا بزنم تو دهنش، تازه می گفت دخترتون تنش سالمه؟ مریض نیست؟ کثافط فک کنم یه چیزایی شنیده بود میگفت از طرف آقای فاطمی معرفی شدیم خواهرشم هیچی نمیگفت نه بزرگتری همراهش بود نه هیچی کارگری میکرد توی گلخونه های صالح یا ایلام می گفت اگه بشه باید خونهمون بره صالح)

همس جان(خیش خیش خیش همه چیز اوکی قلب قلبییییی)

اطلاعاتی دوست جع(این اوسکول ما گفته بودم رد و ما کاملا به همس جان جواب مثبت داده بودیم حالا اونا پاشونو کرده بودن توی یه کفش که نه یه دفعه حداقل بیایم ببینیمش مگه من یخچالم laugh هیچی دیگه این بیشتر منو کفری میکرد هیچی دیگه منم تا وقتی که به جع از در خودشون وارد نشدم و نگفتم پس اون گناهش چیه که من این زندگی فوق مذهبی رو نمی خوام؟ به نظرت خوبه این طوری که اختلاف نظر شدید داشته باشیم؟ به نظرت اون گناه نداره؟cheekyچون با اینا باید از اونا حرف زد نمیشه از خودت حرف بزنیlaugh هیچی دیگه اینطوری شد که رد شد و معصو هم خیلی براشفته شدlaugh

هادی(مثل اینکه گفتن و مری هم خودش ردش کرد)

مکانیکی که بعد از متاهلیم اومد🤣🤣(از طرف خواهر یکی از هنرجوها که اونم متولد 70 یا 71 بود بخت بودن )

 

 

 

 

تعریف عادت
وقتی وارد اتاق تاریک میشی ناخودآگاه بدون اینکه فکر کنی میری و کلید برق رو میزنی

پاداش
ربط دادن پاداش یا کار مورد علاقه به کار یعنی اگر به خواندن مجله علاقه داری هنگام ورزش کردن بخوانیا اگر درس داری ولی میخوای تلویزیون ببینی بگو به خودم قول میدم که بعداز خوندن درس میرم تلویزیون میبینم برای ترشح دوپامین که خیلی ضروری هست اگر میخوای عادت کنی در طول یک سال به یک عمل که دیگه به طور ناخوداگاه انجامش بدی

دو راهکار برای پایداری عادت
افزایش اصطکاک در برابر کارهای بد و کاهش اصطکاک در برابر کارهای مهم
قانون دو دقیقه مثلاً هر شب دو صفحه کتاب یا هر روز کفش ورزشیم را بپوشم مطمیننا به خواندن ادامه میدهم و میروم میدوم

جذاب کردن عادتها
چون در زندگی امروزه نتایج فوری نیست و ما دنبال نتیجه فوری هستیم دلسرد میشیم وقتی باشگاه میری تا مدتها وزن کم نمیکنی و...

بنابراین باید لذت بخششون کنیم مثل زوجی که همش فست فود میخوردن تصمیم گرفتم تو خونه غذا بپزن و پول اضافی رو بذارن برای سفر اروپا
اما اینکه این لذت دوام داشته باشه باید براش چارچوب گذاشت

پایبندی به عادت
پیگیری عادت یعنی هر روز چک کنی در دفترچه که عادتت رو انجام دادی یا نه
قرارداد عادت یعنی عواقب پایبند نبودن به عادت جریمه مادی یا قول دادن به یه دوست

در اخر تغییری کوچکدر رفتارت نتیجه آنی نمیگیری و قرار نیست که انقلاب کنیم قراره با عادات کوچک مجموعه زندگی خوبی داشته باشیم

عادات جدید را به عادات کنونیت اضافه کن مثلابعد مسواک کتاب بخون

 

 

 

اول صداتو گرم کن همون فایل صوتی
تنفس صحیح دیافراگمی رو انجام بده تو تمام مراحل
صداتو ضبط کن تو تمام مراحل و خوب گوش بده چه از لحاظ فن بیان چه از لحاظ داشتن لهجه
در حالت عادی در گفتن  کلمات اغراق
کلمات پر چالش
زیاد صحبت کن
تنوع صدا داشته باش صدات نباید یکنواخت باشه
یک متن را با صدای بلند بلند چند بار بخوان
شمرده حرف بزن
یک متن 120 تا 160 کلمه ای رو زمان بگیر بخون تا سرعت مناسب صحبت کردنت رو بفهمی
انقباض شکمی یا نفس دم عمیق عالیه
صحبت کردن تاثیر گذار برو عکسشو ببین
با ادای جملاتی که دارای کلمات مشابه هستن  چرخش زبان در دهان رو تمرین  کن
حین صحبت لبخند داشته باش اما اگه بحث جدی هست احساساتت رو منتقل کن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۶/۲۳
گودنایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی