این پرونده همچنان باز است

فرازها و فرودها
این پرونده همچنان باز است
مطالب این وبلاگ کاملا شناور، موقتی و پایان باز است

میخواید در مورد من بیشتر بدونید؟ برید به بخش "درباره من"
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲۳ مطلب با موضوع «عزت نفس» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۲۲ ب.ظ

چع چیزایی منو خوشحال میکنه

چیزایی که باعث خوشحالی من میشن
۱.رسیدگی به گل ها و آبیاری شون
۲.شطرنج خوندن و مطالعه با صفحه چوبی
۳.مرتب کردن و تمیز کردن خونه
۴.شستن بالکن
۵.شستن ظروف
۶.گردش و پیکنیک

۷.سفر
۸.استایل جدید پیدا کردن
۹.مرتب کردن یخچال
۱۰.نوشتن افکارم
۱۱.به پوستم رسیدن
۱۲.شستن موهام و دیدن مرتب بودنشون 
۱۳.وزن کم کردن
۱۴.ورزش کردن
۱۵.خوردن غذای سالم
۱۶.خوردن اب کافی
۱۷.عدم خوردن تنقلات و غذاهای ناسالم
۱۸.خوردن مرتب قرض ویتامین و آهن 
۱۹.مسئولیت پذیری و انجام دادن کارهام به موقع
۲۰.شب به مقدار کافی خوابیدن
۲۱.صبح زود بیدار شدن
۲۲.دیدن طلوع آفتاب 
۲۳.نگاه گردت به بیرون از پنجره
۲۴.نماز خوندن
۲۵.غسل کردن
۲۶.قران و دعا کردن قبل از خواب
۲۷.مسواک زدن دو بار
۲۸.عدم به تعویق انداختن کارا
۲۹.چکاب کردن بدنم
۳۰.کتاب خوندن 
۳۱.گشتن توی دیوار و نگاه کردن به خونه ها و تخیل برای خونه
۳۲.رقصیدن
۳۳.نقاشی کشیدن
۳۴.کادو خریدن واسه خودم
۳۵.خرید کردن
۳۶.گشتن بین وسایل نوشت افزار و یا پلاستیک فروشیا و لوازک تزیینی و پذیرایی
۳۷.دیدن زنای عبا پوش و درخت نخل و پیاده روی توی گرما
۳۸.فیلم دیدن آخر هفته اونم بعد از فشرده کار کردن و ورزش در طول هفته
۳۹.شنا کردن
۴۰.نظم داشتن توی انجام کارا
۴۱.مرتب کردن تخت
۴۲.دور ریختن لوازمی که دیگه استفاده نمیکنم
۴۳.پس انداز کردن
۴۴.پیش بینی خرید فلان چیز چون مثلا داره تموم میشه
۴۵.تلاش کردن بدون خیال پردازی
مسابقه شطرنج 
دیدن مافیا و بازی کردن

اروم غذا خوردن و فهمیدن طعم واقعیش 

حس گرسنگی و رفع اون با مقدار کم غذا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۲۲
گودنایت
دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۲۲ ب.ظ

لایو باورها

تغییر باورها
وقتی موضوعی اذیتت میکنه یعنی باوری داری که اذیتت میکنه یعنی اون باور شیطانیه و الهی نیست
برای رفعش: ببین ریشه باورت از کجا میاد مثلا میگی هیچ ازدواجی سرانجام نداره
برو مثال نقض پیدا کن چند تا و کم کم روی باورت کار کن 

من 99 درصد روح و انرژی هستم و یک درصد جسمم اینقدر به بند ظاهر نباش

چند باور غلط دیگر در من
رانندگی: من اگه یکی دو روز از تمرینم بگذره دوباره از اول اشتباه رانندگی میکنم. من اگه ورزش یک هفته نرم پس بدنم دیگه توانایی اش از صفر شروع میشه. من اگه دو ماه فاضله بیفته برای نویسندگی دیگه کیفیت اولیه رو ندارم. باید بگذره یواش یواش تا دوباره برگرده. من واسه درس خوندن چون خیلی فاصله گرفتم معلومه که امروز یهو نمیتونم مثلا دو ساعت درس بخونم.  من اگه به فرض پوستم دو روزه رسیدگی نکردم باید اول فلان کارو انجام بدم. توی رانندگی میگم باید اول حسابی تمرین کنم. یا باید مربیم اجازه بده خوپم چیکار میکنم. توی شطرنج هم همین باورو داشتم. یا مثلا بدنسازی فقط تا شش ماه دوام داره. ورزش فقط تا شش ماه دوام داره. 


مثال نقض: رانندگی: پدیش که هر چیزی رو یاد میگرفته دیگه یادش مونده. فولیک که یه ماه از دروس اختصاصی گذشته بود میگفت یادمه. همین دختری که باهام رانندگی رو شروع کرد هم جلسه به جلسه همه چی یاد گرفته. همس جان چیزی رو یاد گرفته دیگه یاد داره. 

درس خوندن: پدیش هر وقت بهش یه کتاب بدن چه آخر تابستون باشه چه اول زمستون فرقی نداره براش و میزان تلاشش هم یکیه. 
شطرنج: داداش نیکو، کیان باقی شاگردا یاد میگرفتن و دیگه تکرارش نمیکردن اشتباهاتشون رو. 

باور غلط بعد: من وقتی درس میخونم فقط نهایتا تا دو روز میتونم متعهد بمونم بعدش تا یه هفته استراحت میکنم

مثال نقض: پردیس، فولیک و همه ی کسانی که از اول ابتدایی میشناسم تا الان همینطوری بودن حتی خودم من توی بازه هایی که این باور غلط رو نداشتم. پدیس بدون توجه به زمان درس میخونه. فولیک هم اینو اثبات کرد. 
باور غلط بعد: من فرصت برام زیاده. حتی دو هفته بمونه هم جمعش میکنم کافیه بخوام. بابا فعلا زوده. بچه میاد زرنگ میشم اون موقع درس میخونم

مثال نقض: پدیس و پرنیا و مهش و هر کس دیگه ای که بچه نداره و زرنگه درس میخونه. نورخدا که تا اخر عمرش وقت داره ولی فرصتا رو به چنگ گرفته. داداچ همس و حتی روح خودمون. 

باور غلط الان تمرکز ندارم بذار برم خونه مدیتیشن کنم چند روز. الان عزت نفس ندارم بذار حقمو بخورن اشکال نداره بذار برم خونه ویسا رو گوش بدم از اول. الان رانندگیم بده بذار اول برم خونه ویسای رانندگی که ضبط، کردمو گوش بدم کتابو بخونم من باید همه چیزو یادداشت کنم وگرنه بهم بگن یاد نمیگیرم سریع که. من باید جژوه هام کاغذی باشه روی گوشی نمیتونم من باید کتاب کاغذی بخونم عادت نکردم یه کتاب کاغذی چون همش الکترونیکی درس میخونم به خاطر همین درسام ضعیفه. من اول باید بشینم پایان نامه رو پرینت بگیرم از اول بخونم این جوری فایده نداره. من حافظه شنیداری ام قوی نیست 


مثال نقض: فولیک که با گوشی قبول شد
همه کسایی که سواد ندارن و با گوش دادن سریع یاد گرفتن همه چی رو. 
مثال نقض: پدیش، مری، همس و همهههه ی کسایی که رانندگی یاد گرفتن
همه مردم مگه مدیتیشن میکنن تا تمرکز بگیرن؟ 
اینکه از حقت دفاع کنی همون لحظه دفاع کن بعدنی وجود نداره
هییییچ بعدنی از این به بعد ههییییچچچچ ویسی بگیرم بعدا گوش میدمی وجودددد ندارهه همین حالاا همین اکنون

 

میگن اگه به کسی بازخوردی بدی خوبه و تشویق میشه نه من اینطوری نیسستم! 

مثال نقص: همه ی کسایی کع دیدیم از جمله شاکردام تا ادمای بزرگ مثل بابا و عیره حنی مری که جوگیر میشد همه از تعریف کردن اشتیاقشثن میره بالا

 

من اول ادما رو جذب میکنم ولی بعدش که میفهمن من کیم بد میشه پس از همون اول فاصله میگیرم

موال نقض: رض. سارا، پدیش و معصوم و هزاران کس دیگه ای واسه من مثال نقض یودن همس، 

از دیگران بخوام مثال نقض بیارم: مینگه، مانگه و هر کسی که محبوبه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۲ ، ۱۵:۲۲
گودنایت
جمعه, ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۲:۴۵ ب.ظ

لایو دوم

لایو دوم
وقتی بهت توهین داره میشه جمع رو ترک کن، تو، خونه، برو تو اتاق. اونجا نمونی با فرد توهین کننده یکی به دو بکنی. با عظمت محل رو ترک کن

و اجازه نده تو روت بهت توهین کنه. رفتی تو اتاق شروع به خودخوری و فحش دادن به اون نمیکنی به خپدت عشق بده یگو میدپنم عزت نفست اومده پایین طرحواره نقص و شرم داری ولی من همینطوری تو رو میپذیرم و دوست دارم

اگه از توهین یه نفر ناراحت بشی یعنی داری بهش قدرت میدی یادت باشه توهین کسی اصلا اهمیت نداره

اون یبار بهت سیلی زد نری تو اتاق هی مرورش کنی با این مرور خودتو چک مالی کنی🤣 البته که سرسنگین شو باهاش اما اونو هم مضخرف نبین بدون که اونم نااگاهه تو زندگیش قطعا گیرو. گرفتاری داره

مشکل رابطه ها: داشتن خاطرات منفی زیاد که پاکسازی نشدن روش: مرور نشه اون خاطره ها

ظ
زیبایی رو از خودت تعریف کن، اون چه که هستی از این به بعد معیار زیبایی دنیا قرار بده
اگر کسی به بخشی از ظاهرت گیر داد

باید دقیقا به همون بخش بیشتر عشق بدی یعنی نسبت به اون قسمت کم کار بودی البته که سعی کن به سمت بهتر شدن حرکت کنی به سلامت و ورزش برسی

اما به خودت عشق بده و بپذیر خودت رو و خودت رو معیار زیبایی دنیا قرار بده

مثلا من لهجه دارم. درسته که خوبه تمریناتش رو انجام بدم که مثلا حین فارسی صحبت کردن لهجه ام کمتر بشه. اما این بیس نیست بیس اینکه من لهجه ام رو بپذیرم و بهش عشق بدم دوسش داشته باشم حالا اگه روزی اولویتای دیگه ام انجام دادم توی زندگیم روی اینم شبی ده دقیقه کار کنم مثلا امااااا اول باید بپذیرمش و عشق بدم بهش و حتی دوسش داشته باشم چه بسا بهشم افتخار کنم اصلا

به همون اندازه که خودت، خودت رو بزرگ میبینی، جهانم تو رو بزرگ میبینه

تو با "تعریف" هایی که جامعه، دیگران و خانواده ازت میکنن تعریف نمیشی

اگه میخوای منظم شی: خودتو تشویق کن حتی اگه نسف برنامه رو انجام دادی ظرف شستی بگو دمت گرم عالی بودی یه هفته امتحان کن اصلا تهدید نکن اصلا

عزت نفس و ارزشمندی یک شبه نیست درسته اما سعی کن توی مسیرش باشی که این ارزشمنده

دفتر ارتباط با خدا: یادت باشه توی این دنیا که بازیچه س و اومده یه پرسی بهت بده مهمترین ارتباط، ارتباط با خداست ماها یه شارژی داریم اگه تموم بشه حالت بد میشه سریع برو سراغ دفتر ارتباط با خدا و باهاش حرف بزن
با بقیه ادما حرف نزنید اشتباه محضه

هیچ وقت این مطالب روانشناسی رو برای کسی نگید. تراپیست بقیه نباشین تا زمانی که ازتون بپرسن مثلا نگید تو اینو نمیدونی اصلا نگید اصلاا
ذهنای ما مخصوصا اعضای خانواده بهم مرتبطه.

وقتی تو حالت بده وقتی به فرض توهینای همسرت رو هی توی مغزت مرور میکنی کم کاری که کرده حرفی ده خواسته یا ناخواسته تیکع انداخته

وقتی داری هی مرورش میکنی حال همه خانوااه بد میشه و ادامه دار میشه حتی اون قضیه. 
و این که ابن حال بد مثلا با اضطراب بچه، قهر کردنا و دیر خونه اومدنای همسرت خودشو نشون میده

مهم ترین نکته: خیلی خیلی مهم: تمرکز و توجهت راجع به اینکه دیگران چه فکری راجع بهت میگن چه حسی دارن بهت و چطوری در مورد قضاوت میکنن رو کاملااااا بذار کنار. این موضوع هیچ ربطی به تو نداره.  هیچچچچ ربطی به تو نداره.

درست ترین کار: اینکه تو تمام تمرکز و توجهت روی خودت باشه. اگه تو خودت رو آدم با فایده ای ببینی دیگزان هم این دیدو نسبت بهت خواهند داشت. سخته اولش اولش میری جلوی اینه به خودت عشق بدی سخته اما یواش یواش

یکی از مهم ترین طرحواره نقص و شرم: ترس، ترس از، دست دادن، ترس دیدن عدم تعهد، ترس عدم وفاداری دیدن و همه انواع ترسها
راهکار: خودت رو رو به رو کن با اون ترس در وهله اول، مردی؟  نه
به خودت بگو هر چه بشه، من و خدایم درستش میکنیم. من قوی هستم.  در ثانی هیچ اتفاقی هم نمیفته. اگرم بیفته تو قوی هستی
دومین راهکار: افزایش آگاهی: یعنی همین لایو رو بنویس نکات مهمش رو و باید بارها ن بارها مرورش کنی. مرور مهمه برای رفتن مطالب به ذهن ناخوداگاهت. خیلی مهمه. خیلی.
تکرار تکرار و تکرار باعث ایجاد باور میشه: من اپم ارزشمندی هستم. وقتی تکرارش میکنی بر جان و دلت میشینه و برات کار میکنه

راهکار آخر: موفقیت هاتو بنویس. ذهنت باید بفهمه که تمرکزت باید روی موفقیت هات باشه نه روی شکست هاتث

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۲ ، ۱۴:۴۵
گودنایت
جمعه, ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۰۹ ق.ظ

چهار اصل مهم

  • تلاش
  • صبر
  • رازداری
  • سکوت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۲ ، ۰۵:۰۹
گودنایت
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۵ ب.ظ

لیست ارزش ها

لیست ارزش ها:
سلامتی
امنیت
زندگی خانوادگی
آرامش
غرور
عشق
پشتکار
ثروت
قدرت
آزادی
استقلال
قدردانی
حریم شخصی
ایمان
امید
شادی
تعادل
پیشرفت
فعالیت فیزیکی
لذت
مهربانی
تحسین شدن
جذاب بودن
منحصر به فرد بودن
شجاعت و جسارت
علم
اطلاعات و دانش
کنجکاوی و کشف
خلاقیت
هیجان
ریسک کردن
رعایت عرف
دوستی
خیرخواهی
تصویر مثبت در ذهن دیگران
تاثیرگذاری روی دیگران
کار تیمی
عصیان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۲ ، ۱۵:۵۵
گودنایت
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۰۴ ب.ظ

ویس مسیر اصلی 3

درخواست صریح خواسته ها: 

  • منفعل: یعتی ای بابا این همه ظرف شستیم اینم روش این بعدا خودش ضربه شو میخوره
  • پرخاشگرایانه: از کوره در بری برو ظرفا رو بشور بلند شو اب بریزی روش که خوابه
  • میانه یا ابراز معقول خواسته ها: مثلا من دیشب ظرفای تو رو شستم امروز نوبت توعه. توی صف بگید خانوم اینجا ته صف نیست اونجا ته صفه

تست: مثلا بببینید اگه این اتفاق واسه دوستتون میفتاد توی صف شما ساکت میموندین؟ یا مثلا مغازه دار باقی پولشو نداده شما ساکت میموندین؟ اگه جواب خیر هست پس رفتارت منفعلانه س

 

حتما تمرین کنین حتی توی مسائلی که براتون مهم نیست توی صف و غیره تا توی ناخوداگاهت ثبت بشه که تو هم حق داری و باید از حقت دفاع کنی

 

هدف، خواسته ها و اهداف باید کاملا مشخص باشههههههه👌🏻👌🏻👌🏻 صریحا مثلا نگید از زندگی فقط ارامش میخوام خب ارامش یعنی چی، طرفت چیکار کنه تا آرامش داشته باشی؟ 

 

نظم شخصی: به تاخیر انداختن لذت، اولویت بندی 

به معنای این نیست که کتم رو هر روز باید فلان جا اویزون کنم

 

قضاوت دیگران 

  • اگه برات مهمه: پذیرش: میتونی با یه لبخند ردش کنی یا مثلا با یه شوخی بهت گفتن جاپلوس: بگو باشه دفعه دیگه جایی چاپلوسی میکنم که بهت فشار نیاد بهت گفتن پست بگو عه از کجا فهمیدی؟ تابلو بودم چرا؟ چون اگه دفاع کنی مستهلک میشی حین دفاع کردن از خودت شاید واقعا طرفتم قانع یکنی ولی روح خودت زو هم ازار دادی و سوهان کشیدی
  • اگه برات مهم نیست: اره بشین دفاع کن اصلا. 

 

 

مراقب الگوهای رفتاری تکرار شونده باشین: راهکار: حتما حتما برید از کسی بپرسید راه حل رو که این مشکل رو توی زندگیش نداره

 

  • مخالفت شدید با خواسته هام: این اتفاق توی خونه قبلی و کنونی افتاده برام. مثل دنبال کردن رویاهام مثلا خریدن گیتار، گرفتن گواهینامه، قدیما مثل شطرنج. مشکلاتی که بقیه ندارن و راحت اوکی میشه براشون
  • درس خوندنم و انگار که نمیتونم این کارو بکنم. عدم حمایت. یعنی یه جویی حاکم میشه که نمیتونم درس بخونم حالت قربانی میگیرم
  • از همه مهم تر: الگوی تکرار شونده ی شرکت توی ازمون، کنکور، استخدامی که برنامه میچینم. اولش میخونم با انگیزه مرگبار، بعدش خودم رو سرگرم کاری علی الخصوص فیلم، یوتوب و اینستا میکنم در نهایت هم بدون ذره ای خوندن میرم سر جلسه و روز از نو روزی از نو
  • الگوی خیلی مهم دیگه: همیشه کاری انجام نمیدم یا یهو سه چهار تا کار مهم روی هم برام پیش میاد مثل پایان نامه، گواهینامه، استخدامی
  • تذکر دادن دیگران بهم برای درست رفتار کردن در جمع و مهمانی
  •  

من یه الگوی تکرار شونده که دارم اینکه وقتی میخوام کاری شروع کنم همه یه جوری میشن و من هم به شدت اخلاقم عوض میشه به شدت جدی میشم جوری که حتی ممکنه ام کلا حرف نزنم سلامم نکنم به نحوی که به خودم این ضرب المثل القا میشه که خدا خرو میشناخت بهش شاخ نداد! 
دیگر الگوی تکرار شونده: اتفاقی که توی نون خ، بازیگری و پدرخوانده، افتاد. من تا یه مرحله ای میرم همیشه همینطوره میرم جلو حتی قبولمم میکنن اما مانع نمیذاره. اما انگار نمیشه انگار حرکت نمیکنه بره جلو

 

بررسی سود و هزینه یک رفتار در آن واحد: فیدبک گرفتن میگن خوبه، من دانشجوام و ارائه دارم. بعد از ارائه میخوام از دوستام بپرسم چطور بود باید سریع محاسبه کنم ببینم آیا الان بپرسم سود و هزیته اش چطوره؟ اگه بذارم مثلا یه ماه دیگه یپرشم چی؟ چون اگه بازخورد منفی بگیرم الان کلا اعتماد به نفسم میره پایین پس هزینه اش از سودش بیشتره پس اوکی 

یا مثلا ماشین پارک شده جلوی خونه من،  عصبانی بشم داد و بیداد کنم سود داره یا هزیته؟ اگه ماشین همسابه باشه بله سوده چون جنگ اول به از صلح آخر اما اگه ماشین غریبه س گذری اومده عصبانی شدن مسخره س. پس نباید کلی به قضایا نگاه کنیم بگیم عصبانی شدن بد است. فیدبک گرفتن خوب است. باید در لحظه دو دو تا چهار تا رو متناشب با موقعیت بگیریم

 

 

حواستون به میان برهای ذهنتون باشه
یک. ذهن دوست داره خیلی سریع برچسب همه یا هیچ بزنه به همه چی.
مثال: کارمندت باهات بد برخورد میکنه.
مغزت نمیگع: یه کارمند داری تا الان برخوردش خوب بوده یه جلسه ام خنثی. اما توی جلسه امروز بی احترامی کرده

مغز اینجوری حوصله نداره میانبر میزنه: عجب دنیاییه، به هر کی خوبی میکنی بدی میکنه (همه یا هیچ)

تعمیم دادن یکی دیگه از میان برهای ذهنه: یه امتحان رو رد میشه میگه من توی زندگیم  همیشه بازنده بودم

تعمیم افراطی: بعضی ها یه اتفاق بد براشون میشه یه قطره جوهر توی لیوان: صبح ماشینش میماله جایی، ظهر رییسش توبیخش میکنه: میگه من از صبح وقتی ماشینم اونجور شد فهمیدم روز من نیست باید خونه میموندم. امروز همه اتفاقای بد داره یجا میفته

میان بر بعدی: فیلتر ذهنی: مثلا شوهر من ادم خودخواهیه، یه روز که میره گل میخره میاره مغزم بهش قشار میاد میگه بابا احتمالا از سر چهارراه خریده آورده ازش با کنایه میپرسه چند گرفتی؟ و طوری رفتاررمیکنه که طرف دیگه نخره و بعدها میگه دیدی گفتم خودخواهه همون یبار گرفت دیگه چرا نگرفت؟
یعنی وقتی دیتای جدید میاد تو مغزمون میذاریمش کنار اینجوری بهتره به مغز کمتر فشار میاد

فکر خوانی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
برچسب زدن ها: تو حسابداری اشتب کرده میگه ادم باید احمق بودن خودش رو بپذیره: بابا این احمق بودن نیست این فقط بک اشتباه در ثبت سند هست

میانبرهای من:
افکار منفی: برچسب: القا میکنه من همیشه فکرم منفیه: باید افکار منفی رو مورد بررسی قرار بدیم و دونه دونه حلش کنیم. یا بگیم stop

سرم شلوغه برای کارام: واقعیتش اینکه اولویت نمیدم بهشون مثلا شبکه های مجازی اولویت منن، سرگرمی ها اولویت منن.
تعمیم دادن: همیشه توی هر ازمون شکست میخورم به خاطر نخوندن یاد کنکوز میفتم میگم اصلا این سرنوشت منه
فکر خوانی: همس که میگم این اصلا به همه داره فکر میکنه پس همه خانما رو دوس داره

میانبر بعدی: برخورد با شکست ها دو نوع:
نوع اول: مدل ذهنی منتقد: طرف هنوز دادگاه نرفته محکومش میکنه میگه این بابا از هر چی قاتله بدتره

جملات منتقد بعد از شکست: وای چرا همچین حماقتی کردم؟
من که استعدادم خیلی بیشتر از این بود، چرا نتیجه این شد؟
آه، کاش زودتر اینکارو میکردم
یه مشکلی دارم اصلا نمیفهمم. ببین میدونم مشکل دارم ولی نمیدونم چیه
توی اینکارم شکست خوردیم، اولین شکستم نیست اخرینشم نخواهد بود
یعنی جان من، تا حالا یه همکار زن منطقی دیدی؟
 

نوع دوم: مدل ذهنی وکیل: وکیل اینطوریه که طرف از نظر مردم مرده س بعد میگه نه همیشه میشه یه چیزی پیدا کرد یعنی طرف تجاوز کرده قتل کرده اما بازم از دادگاه کسب اجازه میخواد که دفاع کنه

جملات وکیل بعد شکست:
بالخره یه جاهایی هم درست حساب کردم یه جاهاییم اشتباه داشتم
از جلسه: اره ده دفیقه اول عالی بودم اگه اونطوری ادامه میدادم خوب بود اشکال نداره دفعه دیگه
چه فرضی راجع به این ادم کرده بودم که اینجوری شد و جلسه رفت رو هوا؟
از بین این رفتارهایی که کردم کدومش دقیقا اشتباه بود؟
ما به هر حال الان توی این وضعیتیم حالا چکار کنم؟

مهارت= باعث افزایش عزت نفس میشه حتی اگر بی ربط باشه مثلا هاروارد تزیینات تیرامیسو یادشون دادن:
نتیجه: وقتی در کتار کسی قراز میگیری که شرایط تحصیلی و کاریش مثل توعه پیش خودت میگی من نسبت به اون تزیین تیرامیسو رو بلدم☺️ و این عزت نفست رو میبره بالا و توی مصاحبه کاری تو برنده میشی حتی اگه بی ربط بوده

تحلیل اینده و برنامه ریزی خیلی مهم رویاپردازی نباشه:
همیشه سه سناریو:
سناریو اول: بهترین اتفاق چه خواهد بود؟
سناریو دوم: بدترین اتفاق چه خواهد بود؟
سناریو سوم: واقع گرایانه ترین اتفاق چه خواهد بود؟

نگرش یک خلبان: ما همیشه امیدواریم که بهترین اتفاق رقم بخوره اما خودمون رو طوری اماده میکنیم که قراره بدترین اتفاق بیفته

تو مثل بقیه حق داری، سهم داری و تو ارزشمندی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۲ ، ۱۵:۰۴
گودنایت
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۲۲ ق.ظ

روز دوم

به قولی فکر کردن بیش از اندازه در مورد موضوعاتی که اصلا نباید بهشون فکر کنی اشتباه محضه. یعنی پریروز که در مورد یک سری مسائل ناراحت بودم و ترجیح دادم سکوت کنم، الان که دارم فکر میکنم میبینم که موضوعاتی هستن که نمیدونم باید حل شن یا باید کلا پی به بی اهمیت بودنشون ببرم. 

مسئله ای که من رو خیلی اذیت میکنه اینکه توانایی تظاهر کردن ندارم. یعنی نمیتونم الان که این موضوعات دارن اذیتم میکنن وانمود کنم که حالم اوکیه! 

سنم رفته بالاتر، مسئولیت پذیر تر شدم. باعث شده که مثل قبل جرات پلن ریختن رو نداشته باشم. مولا دلم میخواد خیلی باشگاه برم. از اون ور پایان نامه و پیام استاد که نمره سمینارت به این وابسته س. از این ورم که ازمون دبیری! 

از اون ورترشم که بحث اقدام برای بارداری. وزنم و اینکع میخوام کم کنم بیشتر تا دوران بارداری که قطعا اضافه وزن خواهم داشت بدنم اسیبی نبینه 

امروز که تیزر علفی رو داشت میدید بازم ناراحت نشدم مثل قبل که تپش قلب میگرفتم خداروشکر اما سریع از اونجا رفتم. یعنی نمره قبولی رو به خودم نمیدم واکنشم خیلی سریع بود. 

زندگی با من خیلی خوشحال کننده س. با من خیلی خوش میگذره مسئولیت پذیرم و خونواده عالی تشکیل میدم اما یه سری نگرانی ها دارم که بیشتر از اینکه بقیه ناراحت بشن خودم عذاب میکشم 

اینجاست که پیش خودم میگم شاید باید مجرد میموندم. اما نه دیگه، واقعا از مجردی خسته شده بودم. اینکه کسی رو نداشته باشی که براش ناز کنی🤣

ولی خب، مسئولیت هایی هم داره که با اونا اوکی شدم. اما هنوز نتونستم به درکی که رسیدم عمل کنم. بین خواسته ی من و حس مالک نبودن برای طرف مقابلم چطور میتونم مرز بکشم؟ 

مثلا میگن خواسته ات رو بگو:  فرض بر این هست که من میگم خواسته ام اینکه اون از همجنسای من تعریف نکنه، چون من حس خوبی نمیگیرم. خب حالا از اون طرف نگاش کنی بهش میگن حساسیت و حس مالک بودن، میگن بابا آزادش بذار😐

خب بالخره باید چه کرد؟ ممکنه خواسته ی یکی اصلا تحت کنترل گرفتن طرف مقابلش باشه، بعد میگن نه این بیماریه. اوکی. پس با خواسته ی من باید مرزی داشته باشه. یعنی وقتی آنرمال میشه وقتی از یه مرزی فراتر میره خطرناک میشه. 

حالا من میخوام بدونم این مرز کجاست؟ 

اماااااا
بازم میگم. این بحث عزت نقس برای من شده مثل بحث تنبل نبودن توی دوره های قبلی زندگیم 😐 همش میگم باید قوی اش کنم ولی هیچ کاری براش نمیکنم

ویس هاش مونده. بعد به خودم میگم بابا اینقدر کمالگرا بودی که همه ی ویسا رو بنویسی دقیقا مثل الان که سختگیری میکنم برای درسای دبیری

کمالگرا بودن هم مزیت بر علت میشه

امااااا
یه چیزیم هست اونم اینکه من خیلی روی وجوهی از خودم زوم میکنم که به تعبیری باید اصلاح یشن اما اصلا در مورد توانایی هام و استعدادم حرفی نمیزنم

شاید به خاطر صحبتایی هست که ذهن ناخودآگاهمون رو پر کرده. مثل اینکه در مورد فلان چیز حرف نزن چشمت میزنن و غیره. 

و البته اینکه الان اصلا حالم خوب نیست. یکمی دل زده شدم. عزت نفسم در فا*کینگ ترین حالت خودشه. اعتماد به نفسم برای اتمام پایان نامه و گرفتن گواهینامه و تموم کردن درسای دبیری به ترتیب کمتر از متوسط، متوسط و به شدت پایین هست

حالتی رو دوست دارم که عملگرا باشم. اینقدر فکر نکنم و زوم کنم روی مسایل مهمتری از زندگیم. 

 

راستی یه موضوع دیگه ام بحث دندونامه که هشت تا ترمیم😐 دو عصب کشی و جرمگیری و یدونه کف بندی و چهار تا دندون عقلمم باید بکشم. یعنی به کل داغون به خاطر نوشابه😐😐😐😐😐😐یعنی قشنگ متوجه حال روحیم بشوید😐

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۲ ، ۰۰:۲۲
گودنایت
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۶ ب.ظ

بازم امروز

با این رفتاری که دارم سکوت بیشتری دارم. منتهی من اشتباهی که دارم میکنم اینکه وقتی حرف میزنه هم هیچی نمیگم🤣 کلا مثل آدمای گرفته شدم. ساکت و بی حال🤣🤣

انگار که گیر دادن رو حق خودم میدونم و حالا که این حق رو ازم گرفتن دیگه کلا باهاش بی احساس بشم خخخ.  خب این درست نیست. حالا چیکار بکنیم؟ به نظرم امشب که هیچ چون از دندون پزشک اومدم. از فردا باید کم کم به سمت تعادل پیش برم. 

دوس ندارم رفتارم این شکلی ادامه پیدا کنه. اتفاقا خلاف نظر یه عده اسکل که میخوان با ایجاد ترس و دلهره و تهدید و احساس گناه بگن که نه این کارو نکن چون بعد چنین میشه و چنان. یعنی اگه بخوای سرد برخورد کنی عواقب بدی داره از این جور مزخرفات. یعنی همش با تهدید. 

مثل وقتی که به یه روانشناس زنگ زدم عین اسکلا میگفت اره اگه ادامه بدی این رفتارت رو اون سمت این چیزا میره😐💩 خب خر نفهم، دستت درد نکنه من اگه با این حرفا آروم میشدم و اوکی میشدم که دیگه چرا زنگ زدم به تو اینو که بقال محله هم میتونه بگه 😐


حالا برخلاف این حرفا میخوام بگم بهت که بابا من اصلا رفتارم ابن شکلی نیست. من کلا خیلی خوش خنده و شادم. نمیتونم و نمیشه اینقدر ساکت و جدی باشم 🤣🤣🤣🤣

این موضوع در مورد من هست. یعنی باید تمرین کنم که وقتی موضوعی خلاف میل من داره اتفاق میفته اینقدر ساکت نشم🤣🤣🤣

البته یه موضوعیم هست. قبل از اینکه بابت حرف بالا که اون چیزی میگه تو جوابشو نمیدی و قبل از اینکه بابت این موضوع احساس گناه کنی باید بگم وقتی ساکت میشم خب خیلی بهتر اوضاع رو درک میکنم و میفهمم که دور و ورم داره چی میگذرع

خب امروز عصر داشتم یه چیزی رو در مورد درس هم بود براش میگفتم سرش تو گوشیش بود و هیچی نگفت. میخوام بگم که اتفاقا اون خودش اینطوریه!!!!!!!! 

یعنی من حتی میتونم به جرات بگم که صمیمیت الانمون تا 90 درصدش فقط به خاطر من بوده😐 وگرنه اون مثلا من امروز اینطوریم دیگه تمام😐😐

یا مثلا دیروز سلامش نکردم دیگه تمام😐😐😐


اتفاقا به نظرم سکوتو ادامه بده خیلی چیزا دستگیرت میشه به نظرم برای شناخت خیلیم خوبه👌🏻👌🏻 البته نه تابلو. اتفاقا امروز یه چیزی گفت سریع جوابشو دادم. اما اون خودش اینطوری نیست😐

همینو دارم میگم. میگم من تا الان اصلا نمیشناسمش این بشرو. کلا هر آنچه جه ازش خواستم برام انجام داده اما نمدونم خودش کیه. 

و باید بگم که زیاد امیدوار نیستم که رابطه رو بسپارم دستش!!! اما خب. ببینیم چی میشه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۶
گودنایت
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۲ ق.ظ

بگم روز اول؟

سلام صبح بخیر من. 
از دیشب تا حالا دارم فکر های متعددی میکنم. انگار که میخوام به کل ناخوداگاهم رو نسبت به اون جریان عوض کنم. من در حق کسی لطف نکردم وقتی بهش فضا بدم. این حتی وظیفه هم نیست. این در واقع هیچ کاری نکردن هست چون اون ما مالک هیچ کس نیستیم. 

قرار نیست من و هیچ کس دیگه ای بتونه یه آدمی که سی و اندی ساله به یه سبک زندگی کرده رو تغییر بده. البته تقصیری هم ندارم. من تا الان حس میکردم که کسی که رهاش کنی رها میشه و هر غلطی که دلش میخواد میکنه جالب اینجاست که نمیخوام ولی بچه هام رو اینطوری بزرگ کنم. چون من مالک ذهن و قلب اونها نیستم. 

وقتی اجازه نمیدم کسی خودش رو ابراز کنه(با شکوفا کردن فرق داره خب) یعنی من اجازه ندادم اون شخص خود واقعیش رو نشون بده. یعنی یه جورایی اصلا طرف رو، خود خود واقعیش هر آن چه که هست با رفتارای بد و منفیش هم نمیشناسمش. حتی نمیدونم اگه آزادی کامل بهش بدم میخواد تا کجا پیش بره و تا چه حد هم پیش میره. 

مثل وقتی که روح، سعی میکرد ذهن ما رو هم کنترل کنه اصلا اجازه نمیداد من نوعی فکرم رو ذهنیتم رو بیان کنم و من و ما هم دنبال فرصتی بودیم تا یه روزی رها بشیم و بتونیم خودمون باشیم. 

سخته میدونم چون به این رویه عادت کردی. اشکالی نداره اما خداروشکر میشه عادات رو کنار گذاشت.  خودت میدونی منم میدونم که بهترین کار و روش برای کنار گذاشتن عادات، اینکه یه عادت دیگه جایگزینش کنیم. 


مثلا جای اینکه به اون گیر بدیم، همش عین رادیویی که پیچش خرابه حرف بزنیم و دست آخر هم میبینی هیچی از حرفات رو نفهمیده چون صدات توی خونه مثل صدای تلویزیون عادی شده😐😂

بیایم و به خودمون برسیم. مخصوصا به بخش عزت نفس. ویس ها رو گوش بدیم. خیلی تابلو نکنیم این کارو. اصلا اگه دیدم داره غلطی هم میکنه اتفاقا بیشتر بهش فضا بدیم. بذاریم راحت باشه تا ببینم تا کجا میخواد پیش بره. یعنی عزت نفس خودش تا چه اندازه هست. 

واقعیتش اینکه وقتی یکی هی بهمون میگه چه بکن چه نکن، همش کارمون داره ولمون نمیکنه به اصطلاح گیره هی میخوای از دستش فرار کنی. وقتی به زور میخواد کنارش باشی و باهاش خوش بگذرونی حالت تدافعی میگیره چون در برابر احساس تو یه احساس وظیفه میکنه

مثلا امروز میخوایم بریم دندون پزشک، کار خودم که اوکی شد برم توی سالن و بهش فضا بدم. اینطوری خیلی بهتره. هر شوخی میشه نشنوم اصلا فرض بگیر که شنیدم منم میخندم. 

چیز دیگه ای که من اشتباه متوجه شدم اینکه روزی که ازدواج کردم و پیش خودم گفتم از این به بعد تمام مردای دیگه برای من تبدیل به انسان میشه نه مرد، باید به این هم فکر میکردم که توی ذهن خودم تمام خانمها هم از دید همسرم و برای همسرم انسانن و اون میتونه باهاشون صحبت کنه حرف بزنه و غیره و لایک کنه حتی کامنت بذاره دایرکت بدن به هم و از این جور موارد. 

یه چیز دیگه ایم هست اینکه وقتی در مورد خانواده اش میگه من سوالی نکنم بهتره، مثل خودش خیلی شعاری و در حد به سلامتی یا سلام برسون میگم بهش. 

دلیل داره این حرفام. شاید بگی داری به خودت سخت میگیری. اره سخت میگیرم چون چیزی به اسونی به دست نمیاد. سخت میگیرم چون نزدیک یه ماه پیش سر یه موضوعی قفسه سینه ام (قلب) تا دو سه روز درد میکرد. بعد به این نتیجه رسیدم که دعوامون توی وطن و چرخوندن فرمان من و غیره اینقدر ارزش نداره و نداشت که به خاطرش اینقدر فشار خودمو بالا ببرم. 

اصلا به تعبیری هیچ چیزی اون قدر ارزش نداره به قول فری فیلم نیست که حتما سکانس اشک و آه داشته باشه😂

میرم بیرون باهاش رد نگاهش رو نگاه نکنم و ازاد بذارمش. من روحم خیلی لطیفه نباید ازارش بدم. نباید دنبال داستان بگردم. ـ
میدونم مثلا فیلمایی که دیدم، تمام اطلاعاتی که دارم همه و همه باعث این رفتار شدن. فیلمی مثل ابلق مثلا. ولی واقعیتش اینکه چه کاری از دست من بر میاد؟ قبلش؟ بعدش؟ 

نتیجه کنترل گری میشه دیشب که وقتی تو هستی اون چیزایی که مورد علاقه خودش هست رو دیگه نمیبینه جلوی تو. کنترل کردن باعث نمیشه که اون نبینه اتفاقا بیشتر میبینه و وقتی سرکاره. وقتی کنارت نیست. 

مثلا دیروز یه ربع دیرتر اومد و من سلامشم نکردم😂 حقم داشتم خدایی ولی اینکارا نتیجه نمیده باید ازاد گذاشت دیر اومده چیکار کرده مگه توی اون یه ربع بیست دقیقه. 

بحث من اینکه ادم ها حق دارن با جنس مخالفشون صحبت کنن تعامل کنن مثلا بهش میگم چرا یه جوری تیپ میزنی انگار میخوای بری عروسی😂

خب دوس داره داریم میریم مطب، میگه خوشتیپ باشم. بعد میره موهاش رو اصلاح میکنه😂😂 یعنی ببین وقتی میگیری و کنترل میخوای بکنی و متلک میندازی نتیجه اش میشه این

از طرفی تاپیکا هم بی تاثیر نیست وقتی میخونم طرف هر غلطی دلش میخواد میکنه بعد زنه مثلا هیچی بهش نمیگه بعد پیش خودم میگم بابا شاید اینا مال ذهن یه بچه سیزده چهارده ساله باشه فیلم هم که جریانش مشخصه یه نویسنده زده تو سرش به خاطر اجاره ماه خونه اش مجبوره بره یه داستان سر هم کنه

در نهایت هم میمونه اون چیزایی که دیدم، خودم شخصا از استادی مثل خانی یا مثلا از سا. یا حتی ایم. خب این چیزایی هست که من دیدم. به چشم خودم هم دیدم که به فری زول میزنه. خب این موضوع واقعا به من ربط نداره اتفاقا نباید نگاش کنم رومو باید بندازم اون ور. 

خودشون باید حلش کنن نه من، مثلا هر نگاهی که بین هر دختری و اون باشه خودش باید حلش کنه و اون دختر. من جایگاهم مشخصه: همسرم. دیگه طرف باید خودش ببینه تا چه حد عزت نفس داره. گیرم که اون دختر عزت نفسش پایین بود و کلا هول. حالا باید ببینیم خودش چقدر عزت نفس داره؟ 

اگه برای زندگیش ارزش قائله پس هیچ کاری نمیکنه اما اگه شیطنت کرده و کاری کرد آیا ارزش داره من به خاطر این چنین آدمی که حتی تعهد رو بلد نیست خودم رو مریض کنم؟ 

یه موضوعی که خیلی میترسم اینکه طرف دلشو ببره. خب ببره. من باید چیکار کنم؟ میتونم دل کسی رو زنجیر کنم؟ و از همه مهم تر یعنی من الان اینقدر خودم رو کم میبینم که دلشو اونم بعد ازدواج با من یکی دیگه ببره؟ 😐

یه ترس دیگه هم دارم.  اونم اینکه پیشگیری بهتر از درمان است. من همه این کارا و کنترل گری ها رو دارم تا یه وقت نیاز به درمان نباشه. 

اما ریدم💩☺️.  چون دقیقا فرستادمش توی دل یه خونه که موقعیتش فراهم بود😐 اینجوری وقتی سر مسائل پوچ و مسخره برای یه نگاه برای یه دیگ بلند کردن از دست معص جنجال به پا کردم. 

گفتم تو به فری نگاه کردی. خونواده خودم رو برای کنترل نگاهاش بعضی وقتا واقعیتشون رو گفتم که لزومی نداشت اون بدونه☺️😐

و واقعا به این نتیجه رسیدم که هر کاری که میخواد میکنه ادم. اصلا ربطی نداره به اینکه سفت بگیریش. اینو از کادویی که واسه من گرفت و من نفهمیدم، فهمیدم. 

و اینجوریه. به خاطر چیز کمی نیست که میگم غر زدن و گیرای الکی رو نداشته باشیم. 
ایده الم اینکه به جای فکرای پوچ اینقدری در مورد اون، به خردم برسم. عزت نفسم رو قوی کنم. کارای عقب افتادم رو اوکی کنم. 

یه رفیق چطوریه؟ یه رفیق اون طوریه که اصلا به دوستش فکر نمیکنه پایه خراب بازیاشه😂😂 والا. وقتی دوستش میره سرکار، نمیشینه هزار تا فکر و خیال کنه. کاراشو انجام میده. 


الان استادم پیام داد. گفتش که راضی نبوده از بحث پایان نامه😭 از اون ورم ترسم گرفته از رانندگی. دیروز یه ۴۰۵ سه متریم ایستاده بود، منم دیر و سریع ترمز گرفتم نزدیک بود پراید پشتیه بهم برخورد کنه 😭😭😭

یه احساسی دارم، انگار که یاد گرفتن یه حرفه جدید یه کار جدید یه چالش جدید برام خیلی سخت شده. پیش خودم میگم بابا اینقدر به گذشته فکر کردی که یادت رفت کجای کاری. کجای زندگی قرار داری

الانم همش زوم کردم روی اون. بابا ولش کن زوم کن روی خودت ببین خودت چه فیلمی چه عکسی میبینی. چکار اون خوشبخت داری انگار میخوای به زور ببریش بهشت😉🤣

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۰:۴۲
گودنایت
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۲:۲۷ ق.ظ

شک الشکاکات

حس میکنم گیر افتادم. اول به خاطر رانندگی که دارم یاد میگیرم دوم به خاطر قضیه ای که دقیقا از وقتی ازد کردم درگیرم کرده. مدام ترس، مدام فکر مشغولی. 

اینکه اگه مثلا الان اینو نگم، الان این حرفو نزنم، اگه الان این برخوردو نکنم چیکار باید بکنم؟ بعد جالب اینجاست که خودمو میزارم جاش، میگم خب چیکار باید میکرد؟ 

بعد توی موقعیت هایی که واقعا مهمن، اصلا حواسم نیست داره چه اتفاقی میفته. واقعا خسته شدم از این وضعیت. امشب دیدم کلیپ با صدای خانوم خیلی اروم در مورد رشته خودش گوش میده، پیش خودم گفتم اگه رفتم تو اتاق و صفحه رو عوض کرد یعنی یه چیزی داره اتفاق میفته و دقیقا همین شد. 

اونجا بود که عصبانی نشدم، برخلاف همه مواقع اما خواستم بدونم این همه ترس من از کجا میاد؟ از بچگی ام مثلا؟ مثلا از س که ۱۶ سال بودم. یا به خاطر تاهلیت هایی که قصد داشتم پیش خودم، توی دنیای احمقانه اون موقع. فک میکردم قدرتش رو دارم و افتخار میکردم 😐

اره درسته، تماس پهنایی که سا با من و هر کس دیگه ای که میزد. مثلا عکس طیب تو گوشی سا. اون روز دیدم و مری نمیدونست. 

مثلا شیطنتاش، به کل و بی خیالیای مری. من حس میکنم همه ی اینا تاثیر روی من گذاشت که فک کنم باید زن سعی کنه کنترل کنه. جالب اینجاست که یه تناقض هست. میگن طرفو ازاد بذار ، خب میذاری یدفعه ممکنه گندش مثل شهرک بوق دربیاد. یهو از دستم دربره. 

اما خب، میدونی یه چیزاییم هست مثل اینکه وقتی خودم تیپم بیسته اعتماد به نقس دارم. یا مثلا حسادت که نقش پررنگی داره. از کوچکترین توجهی به این ور و اون ور بدم میاد. 

اما میدونم من مالک کسی نیستم. این وضعیت باب میلم نیست. البته که بحث عزت نفس که کلا جداس و مهم. اینستام رو بستم. میخوام فضا بدم اصلا. میخوام ازادش کنم. از این به بعد نه طرف گوشیش میرم نه چیزی، اصلا تا پایان آزمون درست مثل وقتی که نامزد بودیم باهاش رفتار میکنم. 

تمرین خوبیم برای خودمه. میدونی چرا نمیخوام یقه شو بگیرم؟ چون این وسط فقط من نابود میشم. فقط منم که همش برچسب بهم میخوره. 


میدونم دو نفرو توی یه قبر نمیذارن اما خب منم دلهره دارم مثل همه ی ادمای دیگه که میخوان زندگی شون حفظ شه. منم نمیخوام اینده یه چیزی بشه که نمیخام 

مشکلی که هست اینکه من متاسفانه وقتی میخوام عاقلانه به اصطلاح رفتار کنم یهو صورتم ناراحت میشه، شیطنت دیگه نمیکنم. وقتی دلم صاف نباشه لذت نمیبرم و شاد نیستم چه کنم؟ 

الانم خیلی خوابم میاد. فردا هم جلسه شش رانندگی خدا به خیر کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۰۲:۲۷
گودنایت