این پرونده همچنان باز است

فرازها و فرودها
این پرونده همچنان باز است
مطالب این وبلاگ کاملا شناور، موقتی و پایان باز است

میخواید در مورد من بیشتر بدونید؟ برید به بخش "درباره من"
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۷ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۲۳ ب.ظ

شکارم از دست کثاف**تش

 

 

به معنای واقعی میتونم بگم در این لحظه ای که اینجا نشستم و دارم این رو مینویسم کثی*ف تر، رذ*ل تر، کثاف*ت تر، بی شر*ف تر، بی ا*بروتر، لج*ن تر، جن*ده تر، پدر*س*گ تر و ماد*ر ق*ب*ه تر از این آدم ندیدم. 

یعنی بخوام بگم دلم میخواد برم در خونه شون، بگیرم زیر اون روسری شو بکشمش بیرون روی زمین، بیارمش وسط، اون قدر سیلی بهش بزنم که با اون دهن گشادش اینطوری پشت من و تو روم گ*ه اضافی نخوره
دوس دارم اون خانواده عقب افتاده و بی ریخت و قزمیتش رو بیارم و جلوی اونا اینقدر عین س*گ بزنمش که یاد بگیره من کیم و دقیقا چه نقشی دارم

یاد بگیره که اینقدر اونجای ما رو نخوره. دوس دارم خودش و اون فامیلای دیو*ث ش رو بیارم اون قدر لهشون کنم زیر پام که حد نداره. بعدش زنگ بزنم به ج و حسابی آبروی این جن*رو ببرم بگم چه گوهی خورده 

یعنی اینقدررززر دلم میخواد برم بزنمش و لهش کنم و تف بندازمش صورتش گه بفهمه رییس کیه که بفهمه پشت من نیاید گو*ه بخوره و تهمت بزنه. اینقدر شکارم از دستش که دلم میخواد لهش کنم خداشاهده. 

یا نه، اصلا ادرسش رو گیر بیارم فلان روزی، کله بگیرم براش با ماشین خودشون، زیرش کنم این چاق بی ریخت بی فایده رو اونقدر از روش چند بار رد شم که صورت ک***ریش کاملا له بشه و هیچی ازش نمونه.  هیچ خاطره ای ازش نمونه روی کره خاکی، از اسم و رسم و شناشنامه و همه چیش رو بیارم ش*ااش بریزم روش و بعدشم بنزین بزنم و همه رو انیش بزنم

اصلا دلم میخواد بندازمش تو چاه دستشویی و پر تو دهنش گ*وه بکنم که دیگه نتونه پشت سرم گو**ه بخوره. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۲۳
گودنایت
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۱ ب.ظ

ظرف انرژی من

 

چی میشه که آدم اینقدر باید به ادمای دیگه فک کنه؟ 
رویه ام تا الان اشتباه بوده من فکر میکردم باید فکر کرد. که بعد چی بشه؟!اصلا تا الان دو دو تا چهارتا به این قضیه نگاه نکرده بودم
که خب که چی! فکر کنم که چی؟ یعنی من خودم رو زندانی کنم به حرفا و حرکات بقیه. که چی بشه؟ یعنی من خودم رو زندانی نظرات و ارمان هاشون کنم؟ 
که خودم رو محصور و زندانی حرف ادمهایی کنم که پله های زیادی شخصیت رشد نیافته شون از شخصیت رشد یافته من دورتره! 
که انرژی بذارم برای این ادمها؟ که ادمها بشن هدفم؟ واقعا تا الان چی کار داشتم میکردم؟ که انرژی خودم رو تخلیه کنم؟ و بعد جالب اینجاست که با زدن پیج فیک برم چک کنم ببینم الان کجا هستن!؟ 
چرا باید اینقدر آدمها رو مهم بگیرم و مهم در نظرشون بگیرم؟ باید چه کرد؟ هدف من زیست من برای چیه؟ ظرف انرژی من باید کجا خالی بشه؟ برای رشد خودم؟ برای انجام ماموریتی که دارم روی زمین؟ یا برای توجه معطوف کزدن به زندگی بقیه و سنگهایی که روی مسیر من میخوان بندازن اما بازم قدرتش رو ندارن؟ 

اون سنگا چیه به نظرت؟ جز اینکه ترکش های شکستشون توی ماموریت خودشونه؟ چرا خالی کنیم خودمون رو؟ چرا هدفو گم کنیم؟ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۲۱
گودنایت
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۰ ق.ظ

🥲

تو این شبایی که کل دوستان میرن تولد، میرن دریا، دورهمی و لذت 

اینم شبای من

باید نتیجه بگیرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۱۰
گودنایت
جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ

یا امسال یا هیچ وقت دیکه

صبح جمعه ۲۷ بهمن

کمتر از ۲۱ روز دیگه.... میشه ۱۸ اسفند که برای من سرنوشت سازه چون تعیین میکنه که بهمن سال دیگه کجا هستم و چطور هستم! 
اما میخوام با خودم روراست شرایط فعلیم رو توضیح بدم و از خودم بپرسم انتخابم چه آینده ایه؟ و باید برای رسیدن بهش چه کاری انجام بدم! 

اطرافت رو خوب نگاه کن و انتخاب که مهر ۱۴۰۳ میخوای کدوم سمت باشی؟ همین چیزی که هستی یا یه چیز متفاوت تر؟ نگاه کن و ببین افکارت رو با چه چیزایی پر کردی! 

داری نزدیک به دو ساله که به یه آدمایی فکر میکنی که اصلاااا به تو فکرم نمیکنن و از همه مهمتر اینکه اصلا حاضر نیستن بیان سمتت! یا بری سمتشون!! 

شل کن خودت رو و افکارت رو جایی خرج کن که ارزش داره! داری عملا به ادمایی اهمیت میدی که بهت اهمیت نمیدن! که نهایت نهایتش هم یه استوری میذارن که اصلا مربوط به تو نمیشه بلکه از همس میذارن. 

کمی به خودت بیا. انتخاب ما باید طوری باشه که حتی متوجه تغییرات اب و هواییم نشیم نه اینکه پرنده ها رو پروازشون و صداشونو به عنوان نشانه الهی در نظر بگیریم که ما قبول میشیم😐 کاری که پارسال انجام دادم

این فلسفه بافیایی که اون روز چهار ساعت چت کردم با فولیک 😐 و آخرشم جالبه که نتیجه گرفتیم که درس بخونم و باید برم سرکار. همه چیززز برای من الان خلاصه میشه و شده در یک چیز. سرکار

و من میشینم وقت تلف میکنم و به آدمایی فکر میکنم و توی ذهنم باهاشون سناریو میسازم😐 در صورتیکه اون ادما عملا نمیخوان که ما بریم سمتشون. چون اگه قلبا میخواستن که الان ۲٠٠٠ بار همو دیده بودیم. 

لطفا به اطرافت نگاه کن و شرایط الانت و کیفیت زندگی الانت رو ببین و بدون که از کجا اومدی و باید به کجا بری. تو مثل اونا نیستی اونا هم مثل تو نیستن و خلاصه بگم ما مثل هم نیستیم. ازت میپرسم یادته این سناریو سر بحث کنکور پیش اومد؟ 

بهت میگم دختر از اون درس بگیر و به کتفتم نباشه قضاوت دیگران و قضاوت خودت راجع بهشون. این چند روز رها کن همه چی رو. به قول همس جان که داره همه کارارم انجام میده دختر به خودت بیا. 

من باید برم سرکار و انشاالله اگه بچه خوشگلیم بیاد دیگه نمیتونم درس بخونم چون خیلی سخت میشه بفهم😭. 

تو خیلی گناه داری معصوم. اگه قبول نشیم خیلی ضربه میخوریم. دختر یه نگاه بکن به خودت. اگه قبول نشی محکوم به تو خونه موندن میشی. وقتی وه خیر بچه بیاری باید همش گوش به زنگ استخدام باشی. تو دوست و رفیق و اکیپی نداری اینو بفهم خواهش میکنم. 

تو اونا رو نداری و تنهاتر میشی. همس واسه خودش تا ۴ سرکاره و لذت میببره با همکاراش. صبحانه میخورن و...  .  یه نگاه به فریزرم بندازی بد نیست. واسه اینکه هر وقت دلت خواست بری مراد. 

اینا واقعیت های توان. چیزی که الان داری زیستش میکنی نه اینکه روی دفتر و کاغذ و بشن پست وبلاگت! خودت رو مدام با بقیه مقایسه میکنی و چه بسا بدتر. 

به این فکر کن که بدخواهای تو، بدخواهای همین چیزای کوچیکی که داری هم قبول شن. یکی مثل معص، مرض و ثری ژن دایی، به اینا فکر کن که با غرور بهت نگاه کنن و تو دلشون بهت پوزخند بزنن که با چه کبکبه و دبدبه ای تو ارشدتو گرفتی و کردی تو چششون ولی اونا قبول شدن و رفتن سرکار. 

اینا واقعیتاس. تو حالا میخوای گول شیطان رو بخوری؟ بری سمت این افکار. بخوای بهونه وطن رفتن و اومدن و اسباب کشی رو پیش بکشی؟ میشه اینطوری به نظرت؟ 

من روحیه اون روزت رو میخوام که حتی یک دقیقه هم تلف نکردی. من اونو میخوام چون تونستی تا شب پایبند درسا باشی. 

حالا هم بلند شو و به خودت بگو واقعا واقعا، یا امسال و آموزگار ابتدایی یاهیچ وقت دیگه  . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۳۹
گودنایت
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۳۷ ق.ظ

این شبا تا صب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۰۵:۳۷
گودنایت
دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۵۲ ق.ظ

این شبا رو یادم میمونه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۵۲
گودنایت
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۲۵ ب.ظ

خدمات

ساعت ۹ و ۲۰ دقیقه. وطن هستم هوا برفی و خیلی سرد. عصر خوابیدم و الانم اخبار دارن نگاه میکنن😂با درس خدمات متقابل دارم سروکله میزنم و خیلی هم کند پیش میرم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۲۵
گودنایت