این پرونده همچنان باز است

فرازها و فرودها
این پرونده همچنان باز است
مطالب این وبلاگ کاملا شناور، موقتی و پایان باز است

میخواید در مورد من بیشتر بدونید؟ برید به بخش "درباره من"
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۴۷ مطلب با موضوع «،تجربه، خاطره، اطلاعات» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۵۹ ق.ظ

دیگران

 

دیگران! 
(همیشه برام جالب بود همزمان ناخوشایند بود و همزمان برام سوال بود که چرا نمیتونم کار تیمی انجام بدم؟) 
(این هم بگم که برام سوال بود که چرا نمیتونم مثل دوران دبیرستان منظورم سال اول، نمیتونم با آدم ها ارتباط برقرار کنم؟) 
(چرا ارتباطم با آدم ها تا یه حد خاص هست و بعدش فاصله میگیرم؟) 
اینا سوالای من بودن. 
طبق تجربه خودم، نادیده گرفتن آدمها بهترین کار و بهترین روش بود تا بتونم ناراحتی خودم رو ابراز کنم یا حتی بتونم از خودم در برابرشون محافظت کنم! 
(اما باز برام سوال بود که منی که همیشه کاری به بقیه ندارم چرا همش به کارم، کار دارن؟!) 
تا اینکه به بخش جدید کتاب به پاخیزید و زندگی با عشق را آغاز کنید رسیدم. این قسمتش که در مورد روابط با دیگران هست. میتونم به جرات بگم که اشکم هم دراومد! 

این قسمت کتاب میگه که منظور اصلی ما از ارتباط با همدیگه دریافت عشق، محبت و دوستی هست. حالا این وسط یه رفتاری که از کسی میبینم اون رو نباید به هویت شخص ربط بدیم. باید بدونیم و بگیم از فلان رفتارت ناراحت شدم نه اینکه کل شخصیتش رو زیرسوال بیریم. 

چرا؟ 

چون ما ادمها بارها برامون پیش اومده که دست به کار اشتباهی زدیم و پیش خودمون گفتیم وای خدای من چرا اینطوری رفتار کردم؟ یعنی من اون رفتار رو مغایر با شخصیت خودم میدونم. اما این وسط چی میشه؟ باعث خشمم میشه.  چرا؟ چون میگم من دیگه اون جایگاه قبل رو پیش اون آدم از دست دادم احتمالا. 

که نتیجه نهاییش هم میشه افسردگی. گاهی هم اگه اون طرف، رابطه نزدیکی با من داشته باشه یهو خشمگین میشه. حالا خشم اون دلیلش چیه؟ دلیلش اینکه اونم حس فقدان میکنه و در واقع دلیل فریادهاش هم طلب کمک هست. کمک به این که نیاز به عشق و محبت داره. و احساس میکنه که چیزی رو از دست داده 

این کتاب میگه که جقدر بد میشه اگه درخواست گمک دیگران رو(همون خشم و عصبانیت) رو با درخواست کمک (ما هم خشمگین بشیم و داد و فریاد کنیم) بدیم. 

مثلا من زنگ بزنم یکی از دستش عصبانیم (ددر واقع احساس فقدان عشق، محبت کزدم) شروع به داد ث فریاد کنم اون هم چون حس میکنه من قضاوتش کردم و ژیرسوال بردم انگیزه هاش رو عصبانی میشه و شروغ به داد و بیداد میکنه(ییعنی اونم درخواست کمک میکنه) 

یه جای گتاب هم میگه که نادیده گرفتن بدترین نوع رفتاز با دیگران هست😐. چیزی که من به عنوان بهترین سلاحم در برابز دیگران ازش استفاده میکردم که فکر میکردم بدون اسنکه دز حقش بدی کنم ازش فاصله بگیزم در صورتی که با خوندن این کتاب متوجه، شدم بی محلی و نادیده گرفتن آدمها بدترین نوع، شکنجه هست چون اون آدم بیشتر درخواشت کمک میکنه(ییعنی خشمگین میشه و عضبانی) 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۰:۵۹
گودنایت
يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۰۱ ق.ظ

جنگ!

یعنی چی میشه؟ من که از دیشب لحظه به لحظه اخبار رو دنبال کردم... جنگ جهانی سوم میشه یعنی؟! 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۰۱
گودنایت
دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۵۱ ب.ظ

تجربه

 

 

تا ۶ هفته به انضمام ۲ هفته قبل اومدن دفترچه، هرررر فکر مسخره ای توی ذهنم بود انگار همه محاصره ام کرده بودن خصوران بگیر تا باصرو مرضی و مری خواهر و حتی فولیک همهههه. 
تا وقتی که به مصی پیام دادم بابت اون قضیه چوه سرت هاوردنه. 
از نظر درسی فک میکردم که ولش میکنم. و فقط سعی میکردم برم جلووو فقط. فک میکردم میشه رژیمم گرفت کنار درس،  ورزش کرد و میشه کنارشم اشپزی و ظرفم شست.  ولی هیچ کدوم عملی نبود! 

درسارو فقط میبردم جلو. اصصصصلااااا کیفیت خوندن نداشت شاید همون لحظه با کیفیت بود ولی وقتی مرور نشه هیییییییچ فایده ای برام نداشت. خصوصا اختصاصی ها که همونجور گذاشتمشون کنار الان. کل فنون، کل سنجش همینطوری گذاشتم کنار. تا الانم فقط ۷ فصل پرورشی خوندم اونم فقط بخش ویسها

و نه قسمتهای اضافی از جزوات!!!! 
رویکردها رو که اصلااااا انگار نه انگار خونده باشم قسمت تخصصی ها! اصلا نکردم بعد خوندن هر کتاب، آقا اصلا بعد خوندن مثلا پنج صفحه، برگردم ببینم چی خوندم! 

همینطوری رهاشون کردم تا روز سه شنبه هفته قبل ازمون. چهار روز طول کشید تا بفهمم چطوری باید مرور کنم و وارد درسا بشم جراتشونو پیدا کنم! 

بماند که یک روز تمام نشستم تستهای تالیفی خط، به خط مضخرف خوندم که اونم فامیل پولشو داده بود به دردم نخورد! 
جای اینکه مفهومی بخونم و مرور کنم در طی این یک ماه، جای اینکه بیام مثلا یه صفحه میخونم رمزگذاریشون کنم. مخصوصا عنوانا و رویکردا و اهداف و فلان و فلان هر چی چیز گزینه ای بود! 

البته قصدم ازین کارا این بود که فقط میخواستم برم جلو، پیش برم جلو!!!! چون یه روزایی بود که کل روز درس نمیخوندم. بعد مثلا همس میگفت بخون شش عصر تا ۱۲ هم فرصت خوبیه. بعد نمیخوندم 
روز بعد مجددا شروع میکردم و.... 
تا حد ممکن سعی کردم به انگیزه کاری نداشته باشم و برم جلو


اما مطمینم اگه الان تسلیم نشم میشه یه کاری کرد هنوز امیدی هست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۵۱
گودنایت
جمعه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۰۵ ب.ظ

نامه ۱۱ اسفند

نامه ای به خودم جمعه ۱۱ اسفند ساعت ۲:۵۸

سلام معصومه. میدونم ناامیدی و از گوشه قلبت و از اعماق وجودت دنبال این هستی که یه مسیر راحت رو برای موفقیتت پیدا کنی. مثلا اینکه تستای عجیب غریب پیدا کنی بزنی و بگی خب دیگه کافی بود! 
یا اینکه ناامید باشی. چون هیچ کاری از ناامیدی راحتتر وجود نداره. اما ما برای چی روز اول شروع کردیم؟ حتی نیاز نیست که دلایل اون روز رو یاداوری کنم بهت چون همچنان دورت هستن اون دلایل! 
میخوام بهت بگم خیلی حرف زدیم این چند روز و عمل نکردیم. هیچ کس الان نمیتونه بهت کمک کنه. درسته این هفته هم میگذره مثل تموم روزایی که روزشماری میکردی تا روز ۱۸ اسفند. خودت میدونی منم میدونم که این هفته تا ۱۸ اسفند خیلی سرنوشت سازه. 
به هر دلیلی بخوام بهت بگم میگم که بیا و یه کاری بکنیم. گوشی رو بذاریم کنار و ساعت رو هم حتی نگاه نکنیم دیگه. بشینیم پای خدمات متقابل خیلی خوب و عالی بخونیمش. اصلا فرض کن فردا قراره تدریسش کنی. حسابی بخونش و نه به ریاضی فکر کن و نه به پرورشی. 

قدم بعدی کل پرورشی هست. میخوام هر فصلی خوندی اصلا از اول مجدد فصلای قبلشم بخونی و بری جلو. همینطوری بخون و تمومشون کن. یادت باشه این اولین گامت، خیلی مهم و حیاتیه. 

چون سخت ترین عمومی و یکی از سختترین های اختصاصی رو فول شدی. بعدش تصمیم میگیریم که چه درسی رو بخونیم. یادت باشه یا امسال آموزگاری یا دیگه هیچ وقت. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۰۵
گودنایت
يكشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۵۷ ب.ظ

فنون و هدیه

الان تستا رو زدم هیچکدوم رو بلد نبودم یعنی جوابی که مطمینم نبود همون جواب درست بود😐 فک کنم افتضاح درس خوندم🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

 

 

 

چیزی به اسم پلن بی وجود نداره برای الان من! 
یا باید قبول شم یا باید...  هیچی. 
اگه قبول نشم، این امتحان کو*فتی رو اگه قبول نشم، اگه بمونم همینطوری اصلا راهی ندارم نمیتونم نمیشه
فنون و هدیه لعنتی 
تست زدم هیچی بلد نبودم 
بابا دختر، تو فقط کاری که درست هست رو انجام بده فعلا، بشین کتاب مطهری رو بخون امشب تا بعد ببینیم باید چه گلی بگیریم به سرمون 

 

 

خدایا رنجمو ضایع نکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۵۷
گودنایت
سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۵۶ ب.ظ

مهمون

خیلی فشار رومه از اونور فولیک میگه میایم عید اونجا، اونم از هوض جف که میخوان بیان، اونم از ثری😐.  این فکرا هست از اون ورم ان ساعت میشینم با تلفن حرف میزنم😐😐. از اون ورم میدونم اگه نرم سرکار و این همه مهمون داشته، باشم میترکم حالا سرکار برم دیگه هیچی برام مهم نیست، اونم از وضع فریز😐😐

ای خدا، فنونم سخته هر کاری میکنم نمیره جلو 😐😐😐 ریده شدع به اعصابم خداشاهده😭😭😭😭

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۵۶
گودنایت
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۱ ب.ظ

ظرف انرژی من

 

چی میشه که آدم اینقدر باید به ادمای دیگه فک کنه؟ 
رویه ام تا الان اشتباه بوده من فکر میکردم باید فکر کرد. که بعد چی بشه؟!اصلا تا الان دو دو تا چهارتا به این قضیه نگاه نکرده بودم
که خب که چی! فکر کنم که چی؟ یعنی من خودم رو زندانی کنم به حرفا و حرکات بقیه. که چی بشه؟ یعنی من خودم رو زندانی نظرات و ارمان هاشون کنم؟ 
که خودم رو محصور و زندانی حرف ادمهایی کنم که پله های زیادی شخصیت رشد نیافته شون از شخصیت رشد یافته من دورتره! 
که انرژی بذارم برای این ادمها؟ که ادمها بشن هدفم؟ واقعا تا الان چی کار داشتم میکردم؟ که انرژی خودم رو تخلیه کنم؟ و بعد جالب اینجاست که با زدن پیج فیک برم چک کنم ببینم الان کجا هستن!؟ 
چرا باید اینقدر آدمها رو مهم بگیرم و مهم در نظرشون بگیرم؟ باید چه کرد؟ هدف من زیست من برای چیه؟ ظرف انرژی من باید کجا خالی بشه؟ برای رشد خودم؟ برای انجام ماموریتی که دارم روی زمین؟ یا برای توجه معطوف کزدن به زندگی بقیه و سنگهایی که روی مسیر من میخوان بندازن اما بازم قدرتش رو ندارن؟ 

اون سنگا چیه به نظرت؟ جز اینکه ترکش های شکستشون توی ماموریت خودشونه؟ چرا خالی کنیم خودمون رو؟ چرا هدفو گم کنیم؟ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۲۱
گودنایت
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۰ ق.ظ

🥲

تو این شبایی که کل دوستان میرن تولد، میرن دریا، دورهمی و لذت 

اینم شبای من

باید نتیجه بگیرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۱۰
گودنایت
جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ

یا امسال یا هیچ وقت دیکه

صبح جمعه ۲۷ بهمن

کمتر از ۲۱ روز دیگه.... میشه ۱۸ اسفند که برای من سرنوشت سازه چون تعیین میکنه که بهمن سال دیگه کجا هستم و چطور هستم! 
اما میخوام با خودم روراست شرایط فعلیم رو توضیح بدم و از خودم بپرسم انتخابم چه آینده ایه؟ و باید برای رسیدن بهش چه کاری انجام بدم! 

اطرافت رو خوب نگاه کن و انتخاب که مهر ۱۴۰۳ میخوای کدوم سمت باشی؟ همین چیزی که هستی یا یه چیز متفاوت تر؟ نگاه کن و ببین افکارت رو با چه چیزایی پر کردی! 

داری نزدیک به دو ساله که به یه آدمایی فکر میکنی که اصلاااا به تو فکرم نمیکنن و از همه مهمتر اینکه اصلا حاضر نیستن بیان سمتت! یا بری سمتشون!! 

شل کن خودت رو و افکارت رو جایی خرج کن که ارزش داره! داری عملا به ادمایی اهمیت میدی که بهت اهمیت نمیدن! که نهایت نهایتش هم یه استوری میذارن که اصلا مربوط به تو نمیشه بلکه از همس میذارن. 

کمی به خودت بیا. انتخاب ما باید طوری باشه که حتی متوجه تغییرات اب و هواییم نشیم نه اینکه پرنده ها رو پروازشون و صداشونو به عنوان نشانه الهی در نظر بگیریم که ما قبول میشیم😐 کاری که پارسال انجام دادم

این فلسفه بافیایی که اون روز چهار ساعت چت کردم با فولیک 😐 و آخرشم جالبه که نتیجه گرفتیم که درس بخونم و باید برم سرکار. همه چیززز برای من الان خلاصه میشه و شده در یک چیز. سرکار

و من میشینم وقت تلف میکنم و به آدمایی فکر میکنم و توی ذهنم باهاشون سناریو میسازم😐 در صورتیکه اون ادما عملا نمیخوان که ما بریم سمتشون. چون اگه قلبا میخواستن که الان ۲٠٠٠ بار همو دیده بودیم. 

لطفا به اطرافت نگاه کن و شرایط الانت و کیفیت زندگی الانت رو ببین و بدون که از کجا اومدی و باید به کجا بری. تو مثل اونا نیستی اونا هم مثل تو نیستن و خلاصه بگم ما مثل هم نیستیم. ازت میپرسم یادته این سناریو سر بحث کنکور پیش اومد؟ 

بهت میگم دختر از اون درس بگیر و به کتفتم نباشه قضاوت دیگران و قضاوت خودت راجع بهشون. این چند روز رها کن همه چی رو. به قول همس جان که داره همه کارارم انجام میده دختر به خودت بیا. 

من باید برم سرکار و انشاالله اگه بچه خوشگلیم بیاد دیگه نمیتونم درس بخونم چون خیلی سخت میشه بفهم😭. 

تو خیلی گناه داری معصوم. اگه قبول نشیم خیلی ضربه میخوریم. دختر یه نگاه بکن به خودت. اگه قبول نشی محکوم به تو خونه موندن میشی. وقتی وه خیر بچه بیاری باید همش گوش به زنگ استخدام باشی. تو دوست و رفیق و اکیپی نداری اینو بفهم خواهش میکنم. 

تو اونا رو نداری و تنهاتر میشی. همس واسه خودش تا ۴ سرکاره و لذت میببره با همکاراش. صبحانه میخورن و...  .  یه نگاه به فریزرم بندازی بد نیست. واسه اینکه هر وقت دلت خواست بری مراد. 

اینا واقعیت های توان. چیزی که الان داری زیستش میکنی نه اینکه روی دفتر و کاغذ و بشن پست وبلاگت! خودت رو مدام با بقیه مقایسه میکنی و چه بسا بدتر. 

به این فکر کن که بدخواهای تو، بدخواهای همین چیزای کوچیکی که داری هم قبول شن. یکی مثل معص، مرض و ثری ژن دایی، به اینا فکر کن که با غرور بهت نگاه کنن و تو دلشون بهت پوزخند بزنن که با چه کبکبه و دبدبه ای تو ارشدتو گرفتی و کردی تو چششون ولی اونا قبول شدن و رفتن سرکار. 

اینا واقعیتاس. تو حالا میخوای گول شیطان رو بخوری؟ بری سمت این افکار. بخوای بهونه وطن رفتن و اومدن و اسباب کشی رو پیش بکشی؟ میشه اینطوری به نظرت؟ 

من روحیه اون روزت رو میخوام که حتی یک دقیقه هم تلف نکردی. من اونو میخوام چون تونستی تا شب پایبند درسا باشی. 

حالا هم بلند شو و به خودت بگو واقعا واقعا، یا امسال و آموزگار ابتدایی یاهیچ وقت دیگه  . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۳۹
گودنایت
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۳۷ ق.ظ

این شبا تا صب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۰۵:۳۷
گودنایت