لان دارم درس میخونم و یه موضوعی اومد توی ذهنم. اونم اینکه یک سال پیش من برای مسابقه آقا رفتم وطن به مدت یک هفته و گلدونامون هم داغون شدن به کنار.
بعد الان که توی مسابقات باهاش میرم میگه که آره اتفاقا پارسال نمیدونم کی هم خانم بچه هاش رو اورده بود. منم به روش نیاوردم. میخوام بگم اگه سخت گیری های من نبود اقا اصلا به هیچ جاش هم نبود که بخواد این صمیمیت الانمون شکل بگیره
من حس میکنم اینکه میگن کنترل نکنین مال توی فیلماس. برای یه دنیای کامله که به من هم به عنوان یک زن این حق داده بشه که توی دوران متاهلی مثلا اقا رو بزارم خونه باباش و برم با دوستام مسابقه ☺️
اما برای ما این قفله. و خب خیلی کارای دیگه هم قفله😶میخوام بگم اون اینطوریه برای من. میدونی، همش این فکرا میاد توی ذهنم و نمیدونم بهترین روش چی هست؟
از اون طرف هم کلی ترس هست. البته به نظرم یه روشی که وجود داره این هست که تا حد امکان باهاش برم. مثلا توی تمریناش میگفت اره خانم هم توی سالن بوده!
در صورتی که منو نمیبرد. میدونی؟ مخصوصا از دروغای اول ازدو. همه ی این ها که یادم میاد خیلی ناراحت میشم. البته اینم بگم که پارسال وضع مالی درست حسابی نداشتیم بازم این بهانه اس
چون تا اون دعوا رو باهاش نمیکردم اصلا نمیخواست توی اون یه هفته بهم یه زنگم بزنه😐 و استدلالش این بود که چون باختیم، و یکی از پسرا که سنشم کم بوده ناراحت بوده دیگه جوابتو ندادم و زنگم نزدم به خاطر اون 👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻💩💩💩💩💩💩
منو بگی چقدر عصبی شدم. با زبون بی زبونی میگفت تو برام مهم نبودی 😐
الان که دارم اینا رو مینویسم قشنگ فکم بی حس شده🤣🤣🤣 میخوام بگم اوکی پارسال پول نداشتیم، منو نبردی دیگه یه زنگ زدن که خرج نداشته براش
پس نتیجه میگیرم که توجه نشون دادن ربطی به پول نداره. البته که با تلاش های من 😐 این موضوع درست شد ولی خب!
الان بحث من سر این هست که اگه یه مرد رو ازاد بذاری یعتی توجه، عشق، دوست داشتن و محبت از جانبش رو باید ببوسی بذاری کنار. بعد قشنگ جلوی چشمای خودت بره مثلا تعارف کنه به زن دیگه که مثلا دیگ رو از دستش بگیره 😐😐😐😐😐 اون وقت من نایلون پر دستم بود داشتم روی پله ها تلو تلو میخوردم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اینا که یادم میاد قبلا دعوا کردیم سرشون و به نتایج هم رسیدیم. مشکلی نیست. اما واقعا دارم میگم اگه طرفو ول کنم از خداشه و ول میشه 😐😐😐
و نمیدونم بین این اتفاقا، حس درونم، شک ها و پیشگیری هایی که گفتم چطوری باید کنترل و مدیریت کنم.
یه جوابی میاد تو ذهنم اونم اینکه کاری که دلم میخواد برام انجام بده رو بهش بگم سریع، کارام و اکتام سرعت داشته باشه. مثلا ازش بخوام که بوش صبح، مسابقات با هم، چه میدونم همه چی رو بهش بگم
امااااااا
ازادشم بذارم یعنی انرژی مردانه اش برای من باشه. تا حدی که خودم دلم میخواد (هر چه قدر بیشتر بهتر) و بقیه اش تفاله هاشم🤣 (اگه چیزی موند) اگه داد یکی دیگه، حالا میخواد صحبت باشه میخواد یه چیزی حمل کردن باشه هر چی باشه)
دیگه حسادت نکنم رومم بندازم اون ور
یه موضوعی که الان ذهنم رو درگیر کرده اینکه من امتحان دبیری دارم. خب الان باید بشینم درس بخونم نه اینکه اینو تایپ کنم😐خیلی خیلی دلم میخواد امتحانم رو خوب بدم اما این فکرای مزاحم همش میاد تو ذهنم
بیا یه کاری بکنیم
بیا هر فکری اومد توی ذهنمون توی برگه یا یادداشت گوشی بنوبسیم و آخر شب قبل خواب جای یوتوب و اینستا رفتن اونا رو بنویسیم
اینطوری هم ذهنمون رو ریختیم بیرون و بالاخره که بهترین راهو پیدا میکنیم هم اینکه واسه امتحان بشینم درس بخونم که اوضام خیطی نشه😐